زندگی و خدمات داوود پیرنیا به روایت پسرش داریوش/ از تاسیس کانون وکلا تا تولید برنامه گلهای جاویدان
آقای پیرنیا، گفتوگو با شما در صفحات پروندهای که مربوط به موسیقی است طبعا خواننده را به آن سو سوق میدهد که در این مجال بیشتر باید به بحثهایی صرفا درباره موسیقی پرداخته شود، اما به نظرم این گفتوگو بیشتر به کار شکافتن تاریخی میآید از فرهنگ و جامعه ایرانی. پدرتان – زندهیاد داوود پیرنیا – خود از رجال بنام و صاحب منصب دورهای حساس از تاریخ ایران است که بعدها پایهگذار جاودانترین برنامه رادیویی در زمینه موسیقی و شعر شد. همینطور پدربزرگتان که از پژوهندگان کاملا شناختهشده تاریخ ایران است. بنابراین برای شروع قدری از شرایط تحصیلی پدرتان بگویید.
پدرم همانطور که رسم خانوادههای قاجار بود تا پنج سالگی در اندرونی با سرپرستی مادر خود به فراگیری مقدمات اولیه زبان فارسی مشغول بود و درس و مشق را زیر نظر مادر و استادان ایرانی چون میرزا طاهر تنکابنی فرا گرفت. میرزا هادیخان ممیزی سرپرستی «مدرسه سرخانه» پیرنیا را بر عهده داشت و داوود همراه برخی از برادران و فرزندان فامیل به مدرسه سرخانه میرفتند. میرزا هادیخان ممیزی تا پایان عمر خود در خانواده پیرنیا سمت مشاور و استاد داشت و مدت قریب شش سال به سایر فرزندان خانواده تاریخ ادبیات فارسی درس میداد. ناگفته نماند که استادان دیگری نیز در این کلاسهای سرخانه تدریس میکردند.
چه کسانی؟ این درسها بیشتر در چه زمینههایی بودند؟
بگذارید در پاسخ به این پرسشتان نقل قولی از استاد ممیزی را در اینباره بیان کنم؛ استاد ممیزی در اینباره میگوید: «دروس مدرسه خانگی با دقت فراوان مستقیما زیر نظر آقا مشیرالدوله و اتابک تحصیلی میرزا طاهر تنکابنی که در منزل مشیرالدوله به آقامیرزا شهرت داشت و متخصص حکمت قدیم بود تنظیم میشد و پدر، مشیرالدوله با نظم و ترتیب خاص خود به چگونگی کار تدریس و تحصیل فرزندان نظارت میکرد و از دوستان خود دعوت میکرد تا برای شاگردان صحبت کنند یا به طور منظم در مدرسه درس بدهند. شاگردان آن کلاسهای سرخانه در فراگیری، چندین سال از برنامه رسمی مدارس دولتی جلوتر بودند.»
پدرتان پس از این دوره تحصیل در مدرسه سرخانه، تحصیلاتش را چگونه پی گرفت؟
پدرم داوودخان، بعد از این دوره به مدرسه سن لویی که به وسیله استادان فرانسوی ـ ایرانی اداره میشد رفت و زیر نظر دو معلم آن مدرسه «نظام وفا» شاعر و ادیب پرآوازه آن دوران که ادبیات فارسی و اصول ساختن شعر کلاسیک فارسی را تدریس میکرد و «عمادالکتاب» خوشنویس نامدار بیشترین اثر تربیتی را گرفت. استاد عمادالکتاب افزون بر خوشنویسی، موسیقی هم تدریس میکرد.
پس میتوان گفت که اولین استاد موسیقی داوود پیرنیا عمادالکتاب بوده است؟
بله دقیقا، نخستین استاد موسیقی داوود پیرنیا، عمادالکتاب بوده است. این استاد شاعر هم بود و قوانین عروض و ساختن شعر و شیوه نقد شعر و نثر را تدریس میکرد.
آیا پدرتان در این دوران از محضر استادان دیگری هم بهره برده است؟
بله، از دیگر استادان پدرم در نوجوانی باید از درویشی به نام «درویش خوشچشم پیرنظر» یاد کنم که خود من نیز از محضر ایشان بهره بردم. به یاد میآورم که درویش، هر بار گفته خود را با نواختن دوتاری که خودش آن را ساخته بود آغاز میکرد و گوشههای مهجور موسیقی ایرانی را مینواخت.
تمرینات موسیقی پدرتان در خانه با چه ساز یا سازهایی آغاز شد؟
ایشان در منزل پدریاش واقع در خیابان لالهزار نو در تالار طبقه بالا که مخصوص پذیرایی بود و در آن پیانوی انشتین سیاهرنگی قرار داشت، برخی از روزها ساعاتی پشت آن مینشست و به نواختن پیانو میپرداخت و دروس موسیقی و به خصوص آثاری از شوپن را تمرین میکرد.
داوود پیرنیا در آغاز سنین نوجوانی ایران را ترک میکند. این سفر به کجا و به چه قصدی انجام شد؟
بله، وسایل سفر پدرم به سوییس با پایان دوره دبیرستان سن لویی که چند سال هم زودتر از موعد مقرر انجام پذیرفته بود فراهم شد.
چرا سوییس؟ آیا انتخاب این کشور در میان سایر کشورهای اروپایی برای اعزام پدرتان از سوی پدربزرگتان – مشیرالدوله – دلیل خاصی داشته است؟
خب سوییس و نوع حکومت و آزادیهای مدنی آن مورد توجه خاص پدربزرگم مشیرالدوله بوده است. داوودخان ـ پدرم ـ به همراه حمید سیاح فرزند حاجی سیاح که از رجال آزاداندیش بنام آن دوران بود از راه دریای خزر و خاک روسیه رهسپار اروپا میشوند و در شهر لوزان سوییس تحت نظر عمهشان خانم جلیلالسلطنه در دانشگاه لوزان به تحصیل مشغول میشوند.
در چه رشتهای؟
رشته تحصیلی و مورد مطالعه پدر، حقوق عمومی و اصول تدوین قوانین بود.
اما ظاهرا فراگیری موسیقی توسط پدرتان در لوزان نیز ادامه مییابد و با جدیت دنبال میشود؟
بله، بنا به گفته خودش در ضمن تحصیل دانشگاهی به سبب علاقه شدیدی که به موسیقی داشته و با توجه به مقدمات موسیقی که نزد استادان ایرانی و فرانسوی در مدرسه سن لویی آموخته بود، در آنجا نیز به تکمیل دوره تخصصی میپردازد.
فراگیری یک ساز تخصصی یا صرفا مطالعاتی در زمینه تئوری موسیقی و فلسفه هنر؟
در همان دوران، استادی در لباس کشیش کلیسای مسیحی کاتولیک راهنمای پدرم شد. تحصیل و فراگرفتن موسیقی با دو ساز پیانو و ویلن در دانشگاه لوزان ادامه داشت و استاد و شاگرد افزون بر موسیقی، درباره فلسفه مخصوصا فلسفه شرق با یکدیگر تبادلنظر میکردند. ظاهرا استاد پدرم علاقه زیادی به شنیدن قطعات موسیقی ایرانی در دستگاه ماهور داشته و هر جلسه پس از پایان درس روزانه، داوودخان چند دقیقهای برای استادش گوشههای دستگاه ماهور را مینواخته و توضیح کوتاهی هم چاشنی میکرده است. به نقل از خاطرات، ظاهرا استاد بیشتر طالب شنیدن ضربیهای ماهور میرزا عبدالله موسیقیدان ایرانی بوده است.
موسیقی کلاسیک غربی چطور؟ داوود پیرنیا چه زمانی به طور جدی به فراگیری آن پرداخت؟
داوودخان در همان دوران با فرهنگ و ادبیات فرانسه، آلمانی و انگلیسی آشنا میشود و نزد همان روحانی مسیحی اصول موسیقی کلاسیک و نواختن پیانو و ویلن را فرا میگیرد.
پس داوود پیرنیا محصول تلفیق ادبیات و موسیقی است؟
بله، موسیقی و شعر میتوانند به تعالی همه هنرها کمک کنند. تاثیر فرهنگ و آشنایی با موسیقی در همین دوران بود که بعدها الهامبخش پدرم در پایهگذاری موفقترین برنامه رادیویی زمان، یعنی برنامه «گلها» شد. پیرنیا در اینباره میگوید: «... به خاطر دارم وقتی استاد ادبیات تکلیفی داده بود که بر قطعهای از روسو شاعر و نویسنده فرانسوی تفسیری بنویسم، هنگامی که نمیدانم برای چندمین بار آن قطعه را میخواندم از خانه همسایه آهنگی به گوشم رسید که از نظر مفهوم با قطعه روسو تشابه خاصی داشت. رابطه آن شعر و آهنگ موسیقی به قدری مشغولم کرد که به خانه همسایه رفتم و پس از عذرخواهی فراوان نام آهنگ را پرسیدم. گفتند: تنهایی... یکی از آثار ناشناخته شوپن آهنگساز لهستانی است. بعدها صفحهای از آن را به دست آوردم و شبی تحت تاثیر شنیدن آن قطعه موسیقی، تفسیری بر آن نوشتم. چند روزی بر آن گذشت و ساعت درس در کلاس ادبیات رسید. استاد سختگیری داشتیم و نحوه اظهار نظر و انتقادش بسیار نیشدار و شکننده بود. در همان حال یکمرتبه مرا مخاطب قرار داد و گفت: نوشته شما را از تکلیف سایرین جدا کردهام؛ در این موقع جمله خویش را ناتمام گذارد و از جای خود بلند شد و به سوی من آمد. دیگر قدرت ایستادن نداشتم. استاد با جمله دیگری سکوت سنگین و احترامآمیزی را که میان ما حکمفرما بود شکست و مرا مورد خطاب قرار داد و گفت: با اجازه ریاست این بخش از دانشگاه نوشته شما را به وزارت فرهنگ فرستادم. تا زمانی که نزدیک من آمد و دست مرا به گرمی فشرد تمام گفتههای او را طعن و تمسخر میپنداشتم. استاد ارجمند آن روز سوالات زیادی در اطراف نوشته من کرد و وقتی نوبت به آهنگ شوپن رسید گفتم، میان قطعه روسو و آهنگ شوپن رابطهای احساس کردم و تحت تاثیر آن تکلیف را نوشتم. استاد با چهرهای خندان که حاکی از رضایت خاطر او بود آنچه را که ضمن درس با ملاحظه تکلیف مدرسه من خوانده بود تکرار کرد و گفت: موسیقی شعر است و شعر موسیقی و هنگامی که این دو با توجه به مفهوم و معنی با هم آمیخته شوند تاثیر دو چندان میشود.»
آیا پدربزرگتان ـ مشیرالدوله ـ هم در این دوران بر نحوه تحصیلات و فراگیریهای پدرتان نظارت داشتند؟
بله، در آن زمان در ایران هنوز نام فامیل مرسوم نبود به همین دلیل داوود پیرنیا هنوز «میرزا داوودخان» نامیده میشد و این سه کلمه به طور اختصار روی چمدان بزرگ فلزیاش دیده میشد. اولیای دانشگاه و عمه خانم «جلیلالسلطنه» به طور منظم گزارش تحصیلی داوودخان را برای پدر که در آن زمان گاه وزیر کابینه و زمانی نخستوزیر بود میفرستادند و ایشان هم در حاشیه گزارشها مطالبی مینوشتند و فرزند را راهنمایی میکردند.
تحصیلات داوود پیرنیا چه زمانی به پایان رسید؟
در سال ۱۳۰۲. داوودخان رساله دکترای خود را در تطبیق قوانین جزا تالیف کرد و با درجه ممتاز مورد قبول واقع شد. سپس در همان سال پس از هفت سال دوری به ایران بازگشت و در دادگستری استخدام و با رتبه ۹ به کار مشغول شد. در بسیاری از گزارشهای موجود نخستین شغل او در عدالتخانه، بازپرسی در دادسرای تهران قید شده است و تنی چند از نویسندگان متذکر شدهاند که چون در زمان استخدام داوود پیرنیا در دادگستری، پدر او حسن پیرنیا (مشیرالدوله) سمت نخستوزیری داشت به دستور وی داوود پیرنیا را به کار تبانی و ضباطی (نوشتن تاریخ ورود و خروج نامهها) گماردند و هدف، آشنا کردن فرزند با بنیانهای نهادین و ریشهای در تشکیلات اداری بود. او سپس مراحل اداری و پایههای قضایی را تا آخرین پایه طی کرد.
یعنی کارهای اساسیای نظیر پایهگذاری کانون وکلا در ایران. درست است؟
بله، همینطور است. داوود پیرنیا موسس و بنیانگذار کانون وکلا در ایران بود. او پس از جایگزین شدن در وزارت دادگستری با توجه به سازمان و تشکیلات در دستگاه قضایی کشورهای اروپایی و اهمیتی که دولتها و جوامع برای وجود کانون وکلا جهت اجرای صحیح قوانین و احقاق حق قایل هستند در سال ۱۳۱۰ خورشیدی جمعی از حقوقدانان را جمع کرد و کانون وکلا را در چارچوب عدالت در ایران پایهگذاری کرد و در نتیجه کلیه اعضای موسس، او را به سمت رییس کانون وکلا برگزیدند و داوود پیرنیا تا ۱۰ سال در صدر کانون وکلا باقی ماند. پدرم در دوره دیگری از خدمات دولتیاش مدتی پس از کنارهگیری از مقام خود در کانون وکلا به خدمت در وزارت دارایی گمارده شد و در مدت خدمت در وزارت دارایی به ایجاد دایره یا سازمان جدیدی به نام اداره آمار همت گماشت. لازم به یادآوری است که اداره آمار در ایران پیشینهای نداشته و از او میتوان به عنوان بنیانگذار اداره آمار در ایران نام برد. همچنین هم زمان با پیشبرد کار اداره آمار به تکمیل سازمان دیوان محاسبات عمومی و تنظیم مقررات دیوان محاسبات عمومی که از ابتکارات میرزا نصراللهخان مشیرالدوله پدربزرگ او بود همت گمارد.
پس در سالهای نخست بازگشتشان از فرنگ بیشتر به کار سیاست مشغول بودهاند تا هنر. درست است؟ مثلا در دوره اشغال ایران توسط نیروهای متفقین که در مجلس شورای ملی بودهاند و حضورشان در ختم ماجرای پیشهوری و حزب دموکرات آذربایجان...
بله، داوود پیرنیا در سال ۱۳۲۵ خورشیدی به عنوان وزیر مشاور و معاون قضایی در دوران نخستوزیری قوامالسلطنه در روزگاری بسیار سخت که ایران تحت اشغال قوای بیگانه روس و انگلیس و سپس امریکا بود، انتخاب و به مجلس شورای ملی معرفی و مشغول کار شد. او در آن روزها با بهرهگیری از دانش حقوقی بهویژه حقوق بینالملل و با ارایه پیشنهادهای بجا و به موقع در رفع اختلافات ایران و کشورهای خارجی اشغالگر، به موفقیتهای بسیاری دست یافت. تلاش در برقراری حاکمیت ملی و تمامیت ارضی در آذربایجان را میتوان از مهمترین خدمات سیاسی داوود پیرنیا در دوران زندگی او برشمرد. دولت ایران در آذرماه ۱۳۲۵ خورشیدی و در زمانی که قوامالسلطنه صدارت میکرد با از جانگذشتگی مردم غیور آذربایجان موفق شد بساط فرقه دموکرات پیشهوری را برچیده و سرانجام در روز ۲۱ آذر ۱۳۲۵ به نجات آذربایجان بشتابد. پدرم در این ماموریت در سمت معاون نخستوزیر و سرپرست استان آذربایجان مامور خدمت در آن خطه شد؛ ماموریتی که قریب سه ماه به طول انجامید. در دوران معاونت نخستوزیری، پیرنیا به بازرسی از وزارتخانهها میپرداخت و در حین انجام وظایف بازرسی با مشاهده نقایص اجرای قوانین بنا به پیشنهاد او سازمان بازرسی کل کشور تاسیس و دوایر مربوط به آن ایجاد شد. از جمله خدمات داوود پیرنیا در دوران معاونت نخستوزیری تاسیس دارالتادیب و جدا کردن بزهکاران نوجوان و جوان از سایر زندانیان و بزهکاران بود. داوود پیرنیا با حفظ سمت وزیر مشاور به عنوان نخستین رییس سازمان بازرسی کل کشور مصدر خدمات ارزندهای برای ایران شد.
تا اینجای زندگی داوود پیرنیا بیشتر مربوط بوده است به امور مملکتی از جمله سیاسی و اجتماعی. پس موسیقی و شعر چه زمانی دوباره در متن زندگی اجتماعی پدرتان وارد میشود؟
ایشان در کنار کارهای اداری در آن دوران بحرانی، برای آنکه اوضاع را آرام و قابل اعتماد نشان دهند فکر تلفیق و تالیف شعر و موسیقی و صدای انسان را به شیوهای نو با بهرهگیری از آثار پیشینیان با انجمن موسیقی ملی در میان میگذارد. او همیشه بر این عقیده بود که موسیقی شعر است و شعر موسیقی و وقتی این دو با توجه به مفهوم و معنا با هم آمیخته شود تاثیرشان دوچندان میشود.
انجمن موسیقی ملی هم از این پیشنهاد استقبال کرد...
بله، در سال ۱۳۲۶ خورشیدی انجمن موسیقی ملی از قوامالسلطنه نخستوزیر وقت و هیات وزیران و جمعی از بزرگان مملکت دعوت به عمل میآورد تا در کنسرت انجمن حضور یافته و با فعالیتهای هنری آن آشنا شوند به این امید که کمکهای مادی و معنوی آنان در ادامه فعالیتهای هنری انجمن موثر واقع شود. یکی از تصنیفهای پرشوری که در کنسرت مزبور اجرا شد قطعهای بود از آثار روحالله خالقی به همراه شعری از رهی معیری به نام آتشین لاله و در پایان کنسرت نیز به هر یک از میهمانان یک شاخه گل لاله تقدیم شد. ۱۰ سال پس از آن کنسرت، نخستین برنامه گلها از رادیو ایران پخش شد یعنی میتوان به این ریشه رسید که نخستین برنامه گلهای جاویدان با آتشین لاله در سال ۱۳۲۵ خورشیدی در یک جمع عمومی اجرا شده است.
یعنی نسبتی بین این برنامه با جلسات و محافل خصوصی دراویش در باغ نظامالسلطان خواجه نوری که در گلندوک برگزار میشد، نبود؟
خیر، این موضوع با آن جلسات دیدار دراویش که نطفه اصلی گلها در آن شکل گرفت، متفاوت است. پیرنیا در آن جلسات با نام مستعار مهردوست شرکت میکرد و تعلق خاصی به هیچیک از سلسلههای درویشی نداشت.
پس گلهای جاویدان چه زمانی پایهگذاری شد؟
پدرم پس از پایان وقایع آذربایجان و بازگشت آن خطه به ایران، دست از کارهای سیاسی شست و به افکار عرفانی خودش بازگشت. یعنی برای آنکه همگان از گلهای جاویدان لذت ببرند، گلهای جاویدان را که در یک جمع دیدار دراویش با حضور ۲۱ نفر یا بیشتر در همین حدود اجرا میشد و حاوی شعر و موسیقی و کلام هنرمندی در یک مجلس دیدار دوستداران طریقت عشق بود به یک وسیله ارتباط جمعی یعنی رادیو ایران برد.
یعنی ریشه فکری این برنامهها در عرفان و تصوف ایرانی بود؟
بله، دقیقا همینطور است. گلهای جاویدان و شاخههای معنوی آن مانند گلهای رنگارنگ، برگ سبز، یک شاخه گل و گلهای صحرایی به منظور اشاعه و حفظ عرفان و تصوف ایرانی و ادبیات و موسیقی ایرانی به وسیله زندهیاد داوود پیرنیا و دوستداران گلها ابداع و تالیف شد. با این احوال که با شنیدن گلها به طور اعم شنونده به روشنایی درون میرسد و به عالم لایتناهی انسان کامل قدم میگذارد. نوبهار یعنی فصل بهار و بهار و بهار نو در اصطلاح تصوف در شرق فلات ایران و خراسان به معنی خانقاه یا خانگه، زاویه، حسینیه و لنگرگاه است و منظور مکانی است که دوستداران عشق حق دور یکدیگر جمع میشوند تا از طریق عشق خداوند آن ذات واجبالوجود را ستایش کنند. بنا بر اعتقاد داوود پیرنیا برای ورود به جرگه طریقت عشق از طریق شنیدن گلهای جاویدان باید وضوی عرفانی بگیریم یعنی از خویشتن خویش بخواهیم که تمام صفات بد و خصلتهای نکوهیده و غیرانسانی را از خود دور و خصایل و صفات خوب و پسندیده را جایگزین آن کنیم. پدرم معتقد بود انسانی که تمام بدیها را از خود دور کرده و خوبیها را به جای آن نشانده، انسان کامل است و ما در پی انسان کامل شدن هستیم.
پس گلهای جاویدان یک نام به معنای نام نبود و وجه تسمیهاش عنصری درونی داشت؟
بله، گلهای جاویدان در تعبیر گلی است که هرگز نمیرد؛ نمادی است از پویایی و جاودانی فروزههای معارف ایرانی. این نهاد عرفانی در قالب یک برنامه رادیویی برای همگان به مدت ۲۳ سال اشعار شاعران و کلام ادیبان را توام با موسیقی اصیل ملی عرضه کرد و به نوبه خود بذر تازهای بود که با حال و هوای عرفان عاشقانه به خانهها آمد و بر دلها نشست. «... گلهای جاویدان در یک نگاه با درونمایه تنویری (روشنایی درون) مجموعهای است از تلفیق نثر، شعر و موسیقی عرفانی» درباره شرح احوال و آثار یک عارف و در حقیقت گوشهای است از یک بزم عارفانه که ریشه در هزارهها دارد و در انتخاب متون، اشعار و شیوه گفتار و موسیقی که خود پیر و رهبر است. داوود پیرنیا و همکاران سازنده گلها پیرو مکتب و سلسله خاصی نبودند. به این معنی که تنها با سلسلههای تصوف و اندیشههای عرفانی یا دین و مذهب به طور اعم در حب و مهر بودند. به کلامی دیگر گلها خود بدعتگذار شیوهای نو در عرصه توامان شعر و موسیقی و صدای انسان در جهت گسترش معارف ایرانی بود با این هدف که با شنیدن گلها به احوال درویشی و به خویشی برسیم. به نظر همه صاحبنظران، گلهای جاویدان به ابتکار داوود پیرنیا که دارای آموختههای استثنایی حصولی در معارف و احوال حضوری در عرفان و بینش بود نوبهار خودش را جستوجو کرد و با خلق قریب به ۱۵۰۰ برنامه گلها در این خواست موفق بود. روش در گلهای جاویدان و شاخههای آن همان بود که در مجالس دیدار دراویش دلباخته و قلندران آزاداندیش دنبال میشد.
متاسفانه در گذر ایام پس از گلها و شاخههای دیگرش، این برنامه و مردان و زنان اثرگذار در آن اندکی به دست فراموشی سپرده شدند. شما به عنوان فرزند داوود پیرنیا چه اقداماتی در راستای حفظ این میراث بزرگ فرهنگی و معنوی ایرانیان کردهاید؟
برای گلها در این روزگار نوبهاری دیگر نیز پدید آمده است. خانواده پیرنیا به لطف دوستداران گلها، گلها را از زیر پرده و حجاب خاکستر زمان از فراموشی بیرون آوردند. اکنون گلها در گنجواره گلهای جاویدان میراث فرهنگی داوود پیرنیا در محل قابل اطمینانی نگهداری میشود و این همان خواسته داوود پیرنیاست که میخواست گلها مرزها را بشکافد و جهانی شود تا همگان این گوهر نایاب را بشناسند و از آن بهره گیرند. از سوی دیگر منصوره پیرنیا، محقق و نویسنده با همکاری هیات علمی بنیاد داوود پیرنیا برای حفظ و گسترش فرهنگ و تمدن مشغول پژوهش و تالیف کتاب «گلها»، به یاد داوود پیرنیاست تا دین خود را نسبت به پدر گلها ادا کند و ویراستاری این کتاب را نیز خودم بر عهده دارم.
منبع: روزنامه شرق
نظر شما :