روایت هوشنگ نهاوندی از ریشههای تاریخی حزب توده
هوشنگ نهاوندی، رییس سابق دانشگاه تهران، که مطالعاتی در زمینه تاریخ جنبش چپ در ایران داشته و کتابی را نیز در این زمینه به رشته نگارش در آورده است، در گفتوگو با رادیو فردا، از سالیان پیش از تأسیس حزب توده ایران گفته است:
***
بر اساس کتبی که مارکسیستها و مورخین مارکسیست- لنینیست یا اعضای حزب توده ایران نوشتهاند، نخستین هستههایی که منجر به تشکیل سوسیال دموکراسی در ایران شد، در تبریز شکل گرفت. آنان همچنین به محفلی که به گئورگی پلخانوف، نظریهپرداز مارکسیست روس، نامه نوشت و در مورد شرایط ایران سوال کرد و پاسخی که او فرستاد، اشاره میکنند. آیا میتوانیم این موضوعات را مبدا به وجود آمدن تاریخ چپ در ایران بدانیم؟
بر اساس مدارک تاریخی و نوشتههای رهبران کمونیست یا توده ایران، آغاز حزب کمونیست در ایران به سال ۱۹۱۷ میرسد و بنیانگذار آن شخصی به نام آوادیس میکاییلیان، ارمنی ایرانی، متولد ۱۸۸۹ در مراغه بود. او وقتی از ایران رفت و وارد فعالیتهای سیاسی شد، اسم خود را به سلطانزاده تغییر داد. آقای سلطانزاده در ۱۲ سالگی با خانوادهاش ایران را ترک کرد، تحصیلات ابتدایی خود را در ارمنستان و تحصیلات عالی خود را در مسکو در رشته تجارت به اتمام رسانید و در سال ۱۹۱۴ به حزب بلشویک ملحق شد. او در انقلاب روسیه نقش مهمی داشت و به مقامهای مهمی رسید؛ چه در انترناسیونال کمونیستی و چه در دستگاه برنامهریزی اتحاد جماهیر شوروی در زمان استالین. آقای سلطانزاده در ۲۰ ژانویه ۱۹۳۸ به دستور استالین توقیف شد و در ۸ ژانویه ۱۹۴۱ به دستور او به قتل رسید.
اعلام رسمی تشکیل حزب کمونیست ایران در ماه می ۱۹۱۷ در بادکوبه انجام گرفت. این جلسه که ۱۵۰ نفر در آن شرکت داشتند، به حزب «عدالت» وابسته بود که شبکه اول حزب کمونیست قفقازیه بود و نریمانوف مشهور هم که نخستین رییسجمهوری آذربایجان کمونیست شد، از همین حزب عدالت بود. آنها شخصی به نام اسدالله غفارزاده را با ماموریت تشکیل شبکه حزب به ایران فرستادند و او با سرپرستی آوادیس میکاییلیان، معروف به سلطانزاده، در جولای ۱۹۲۰ نخستین کنگره حزب کمونیست ایران را شهر انزلی تشکیل داد و حیدر عمواوغلی به ریاست حزب کمونیست ایران انتخاب شد. این اولین شبکه رسمی اعلام شده حزب کمونیست در ایران است، آن هم پس از سه سال که این حزب در حال تکوین بود. به این اعتبار میشود گفت حزب کمونیست ایران با حزب کمونیست چین قدیمیترین احزاب کمونیست آسیا هستند.
در بحثهایی که بین چپها رواج دارد، این موضوع مطرح است که آیا شرایط ایران در دوران نظام فئودالیسم، آمادگی تشکیل حزب کمونیست را داشت؟
اگر بخواهیم به متن دقیق عقاید مارکس برگردیم، پیدایش کمونیسم در جامعه صنعتی پیشرفته باید صورت گیرد، یعنی کمونیسم، مرحله نهایی تحول و تکوین سرمایه گذاری است. اما اینکه حزب کمونیست در ایران آن روز میتوانست معنایی داشته باشد یا نه، بحثی به کلی تئوریک است. در چین که ساختار اجتماعیاش به ایران خیلی شبیه بود، حزب کمونیست تشکیل شد و آن قدر مهم بود که سرانجام رهبری مائوتسه دون، قدرت را به دست گرفت. اینکه بگوییم آیا ایران مستعد و مهیای تشکیل یک حزب کمونیست بود، بحثی است که شاید برای دانشگاهها و محافل معتقد به مارکسیسم مطرح باشد، ولی واقعیت این است که در سال ۱۹۱۷ تا ۱۹۲۰ حزب کمونیست در ایران تشکیل شد و نخستین رهبر حزب کمونیست ایران، به معنای رسمی، حیدرخان افشار موسوم به حیدر عمواوغلی، اهل ارومیه بود.
در دورهای که حیدر عمواوغلی به جای سلطانزاده به عنوان دبیرکل حزب کمونیست انتخاب شد و به ایران آمد، یک نوع تغییر در حزب پیش آمد و به نظر میرسد که نگاه حزب کمونیست به تحولات ایران واقعبینانهتر شده بود، به طوری که ایران را آماده شرایط انقلاب سوسیالیستی نمیدانستند. فکر میکنید عملکرد حزب کمونیست ایران در آن دوره تا زمانی که بر اساس قانون ۱۳۱۰ غیرقانونی اعلام شد و از فعالیت باز ماند، چگونه بود؟
انقلاب بلشویکی در روسیه نیز در یک جامعه غیرمهیا برای گذار از سرمایهداری پیشرفته به کمونیسم انجام گرفت. بنابراین پایهگذاری حزب کمونیست به رهبری حیدرخان افشار حادثهای طبیعی نبود، یک حادثه تاریخی بود. در سالهای اول، حیدر عمواوغلی که مهندس برق بود، تمام کوشش خود را بر این موضوع متمرکز کرد که به تحول ایران کمک کند تا از حکومت استبدادی به حکومت مشروطه برسد. او در سال ۱۹۰۶ رییس کارخانه برق مشهد بود و بعد مدیر برق تهران شد و در جمع مشروطه خواهان فعال بود. حیدر عمواوغلی فارسی را خوب میدانست و با لهجه آذربایجانی، فارسی را صحبت میکرد و در ایرانی بودن او کوچکترین تردیدی نیست. او در سال ۱۹۰۹ و بعد از کودتای محمدعلی شاه مجبور شد به ترک ایران شد.
بین سالهای ۱۹۰۹ تا ۱۹۱۷، حیدر عمواوغلی در ایران نبود و در اروپا در جوامع مهاجرین مخالف حکومت دیکتاتوری فعالیت میکرد. او در سال ۱۹۱۷ و در آغاز انقلاب بلشویکی، از روسیه به ایران برگشت و هم زمان کمونیستهای ایران تاکتیک جدیدی را اتخاذ کردند؛ همکاری با نهضت جنگل به رهبری میرزا کوچکخان که یک نهضت ملیگرا، ناسیونالیست و ضدانگلیسی بود. در اینجا بود که حزب کمونیست برای بار دوم و این بار در ایران تشکیل شد. یعنی زمانی که قشون ژنرال دنیکین یا همان روسهای سفید در فرار از مقابل کمونیستها وارد ایران شدند و شخصی به نام راسکولنیکف که کمیسر سیاسی حزب بلشویک بود، در رأس ارتش سرخ وارد ایران شد تا ارتش دنیکین را تعقیب و از مرزهای روسیه شوروی دور کند. تحت حمایت راسکولنیکف و قشون او در سال ۱۹۲۰ در بندر انزلی، کنگره حزب کمونیست تشکیل شد و اینجا است که دیگر یک ارتباط سیاسی غیرقابل گسست بین کمونیستهای ایران و دولت روسیه شوروی به طور رسمی به وجود آمد. یک جمهوری انقلابی کوتاه مدت نیز در شهر رشت تشکیل شد که بعضی وزرای آن حتی روس بودند؛ از جمله وزیر قوای مسلح و وزیر پلیس مخفی. سید جعفر جوادوف که بعدا به نام پیشهوری معروف شد و آذربایجانیالاصل بود که در روسیه زندگی میکرد، وزیر کشور جمهوری انقلابی گیلان شد.
نکته دیگری که شاید از نظر تاریخی جالب باشد، این است که در سپتامبر ۱۹۲۰ به دعوت روسیه شوروی، یک هیات نمایندگی بسیار بزرگ از ایران به کنگره ملل خاور در بادکوبه رفت که ریاست آن را حیدرخان افشار یا حیدر عمواوغلی بر عهده داشت. بسیاری از افراد غیرچپی هم در این کنگره شرکت داشتند، مانند مرحوم علی دشتی، مدیر روزنامه شفق سرخ. در همین حال، حیدر عمواوغلی به ایران بازگشت و خود را به میرزا کوچک خان نزدیک کرد. آنها سعی کردند یک جبهه مشترک تشکیل دهند و در این بین، حیدر عمواوغلی در ۲۹ اکتبر ۱۹۲۱، زمانی که از دیدار میرزاکوچک خان به بندرانزلی بر میگشت در یک روستا در سن ۴۱ سالگی کشته شد. این شمایی از تشکیل حزب کمونیست ایران قبل از دوران رضا شاه بود. اما نکته جالب تاریخی دیگر این است که سلطانزاده گر چه مناصب بزرگی در دولت اتحاد جماهیر شوروی داشت، تا دهه ۳۰ میلادی در انترناسیونال کمونیست هم به عنوان نماینده ایران شرکت میکرد در حالی که حزب کمونیستی در ایران وجود نداشت.
غیر از رابطه حزب کمونیست با جنبش جنگل، حزب کمونیست هر چند با افت و خیز، اما فعالیتهایی را انجام داد. به عنوان مثال، در برخی از کتابها نوشته شده است که حزب کمونیست ایران توانست اتحادیههای کارگری را سازمان دهد و در جهت دفاع از حقوق زنان فعالیت کند. این فعالیتهای حزب کمونیست ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟
تمام این کارها را شاید حزب کمونیست ایران شروع کرد، ولی هیچ کدام به مرحله مهم اجرایی نرسید. چون حزب کمونیست ایران در آن زمان بسیار ضعیف و محدود بود و اهم فعالیتش در ایران این بود که منافع شوروی را تامین کند. بهترین دلیل این حرف این است که وقتی سردار سپه اندک اندک به قدرت رسید و از زمان دولت اول قوامالسلطنه که ایران به نوعی ثبات سیاسی دست یافت، شورویها که دیگر برایشان اطمینان حاصل شده بود نمیتوانند به این زودیها ایران را به یک جمهوری کمونیستی تبدیل کنند، دست از حمایت حزب کمونیست ایران برداشتند و این حزب تحلیل رفت.
قتل حیدر عمواوغلی از یک سو (بعضیها معتقدند خود شورویها در این کار دخالت داشتند و بعضیها میرزا کوچکخان را متهم کردند) و تغییر رویه دولت شوروی در مورد ایران به خاطر اوج قدرت دولت قوامالسلطنه و سردار سپه، باعث شد که حزب کمونیست ایران به مرحله نابودی برسد و سردار سپه و سرتیپ فضلاللهخان معروف که بعدا سرلشگر زاهدی شد، آمدند و گیلان را هم از تسلط جنگلیها و حزب کمونیست درآوردند.
بعد از سال ۱۳۱۰ که حزب کمونیست سرکوب شد، شاهدیم گروهی توسط تقی ارانی که بعدها به «گروه ۵۳ نفر» شهرت یافت، تشکیل شد. البته بحثی هم در مورد شاخه نظامی مطرح است که بنا بر روایتها موجودیت آن لو نرفت. شما عملکرد گروه ۵۳ نفر را چگونه ارزیابی میکنید؟
اولا قانون ۱۳۱۰ ارتباط مستقیم با حزب کمونیست نداشت. این قانون که در آن زمان روحانیت هم خیلی از آن پشتیبانی کرد، بر ضد مرام اشتراکی بود. یعنی ممنوعیت و تنبیه پیروان مرام اشتراکی که البته حزب کمونیست هم یک مرام اشتراکی داشت ولی تا جایی که به یاد دارم اسم حزب کمونیست در قانون ۱۳۱۰ ذکر نشده بود. گروه ۵۳ نفر را دکتر ارانی، استاد فیزیک دانشکده فنی دانشگاه تهران و تحصیل کرده آلمان، تشکیل داد و همه خاطراتی که از او وجود دارد؛ چه مخالف و چه موافق، او را مرد بسیار روشنفکر و فرهیختهای تلقی میکردند و میکنند.
دکتر ارانی عدهای را دور خود جمع کرد که بعدا تعدادشان به ۵۳ نفر رسید. او در سال ۱۹۳۵ که میخواست برای شرکت در یک کنگره به آلمان برود (مانند همه کسانی که آن موقع به اروپا سفر میکردند از راه روسیه به آلمان رفت) در مسکو توقف کرد و با کمینترن تماس گرفت و کمینترن شخصی را به نام نصرالله کامران اصلانی (این نام میتواند مستعار باشد) به ایران فرستاد تا به تشکیل حزب کمونیست واقعی کمک کند، نه به صورت یک گروه روشنفکری. اینجاست که ماجرای عبدالصمد میرزا کامبخش، شاهزاده قاجار و افسر نیروی هوایی ایران، پیش آمد و گروه ۵۳ نفر لو رفتند و به وسیله شهربانی زمان رضاشاه توقیف شدند.
رهبران مختلف حزب کمونیست مانند ایرج اسکندری، دکتر جهانشاهلو افشار و انور خامهای، همه در خاطراتشان نوشتهاند دو نفر رابط سفارت شوروی با حزب کمونیست بودند و از سفارت شوروی دستورالعمل میگرفتند و به حزب کمونیست ابلاغ میکردند، اولی کامبخش و دومی رضا روستا که بعدها رییس شورای متحد مرکزی شد.
این نکته را اضافه کنم که دکتر ارانی برخلاف بسیاری دیگر، در دادگاه مردانه و شرافتمندانه رفتار کرد. همه مدارکی که وجود دارد مبنی بر این است که او کمونیست بود ولی وطنپرست هم بود و در زندان بعد از تنشهای بینالمللی مکرر گفته بود که اگر ایران مورد حمله قوای خارجی و حتی قوای شوروی قرار گیرد، ایرانیها وظیفه دارند به دفاع از مملکت خود بپردازند. دکتر ارانی در دادگاه دو وکیل داشت؛ احمد کسروی (مورخ معروف) و دیگری دکتر آقایان (وکیل مجلس) که هر دو برخلاف وکلای دیگر دادگاه ۵۳ نفر، خیلی با قدرت و متانت از موکل خود دفاع کردند و سعی نکردند برای او تقاضای عفو و بخشش کنند. دکتر ارانی به ۱۰ سال زندان محکوم شد و در زندان از بیماری تیفوس درگذشت. با درگذشت دکتر ارانی و پایان ماجرای ۵۳ نفر، مرحله تاریخی حزب توده ایران به پایان میرسد.
نظر شما :