تاملی در نسبت ایران با اعراب و اسلام
برخی از موضع ناسیونالیستی و به عنوان دفاع از ایرانیت این تحول را بررسی میکنند و برخی از موضع اسلامی نافی هویت ملی و ایرانیت و عدهای هم با نگاه سومی این مقطع تاریخی را تحلیل میکنند. این مساله همچون سایر مسائل تاریخی نیاز به تحقیق و کنکاش دارد و آمیختن آن با حب و بغضهای سیاسی و عقیدتی مانع بزرگی در این مسیر است. این درآمیختگی دغدغه حقیقتجویی پژوهشگر را سرکوب میکند. در حالت موضعگیری و تقابل، هر طرف درصدد است موضع مخالف و غیرخود را تخطئه کرده و مانع به کرسی نشستنش شود. در حالی که در یک فضای علمی و پژوهشی، همه منتظر کشفی جدید و حرفی تازه هستند. ما اکنون نیازمند شناخت واقعیت هستیم. با علم به اینکه وضعیت امروزمان ادامه دیروز است، میدانیم که تنها با نگاهی واقعی به گذشته و شناخت هویت تاریخی و ملی خود میتوانیم موقعیت و نقش خود را در جهان امروز رقم زنیم. با تقبیح یا تمجید گذشته، واقعیتی که بوده و هست دگرگون نمیشود. سرانجام واقعیت خود را بر تصورات ذهنی تحمیل خواهد کرد. بنابراین بهترین کار بالا بردن ظرفیت و توان روحی و فکری خود است برای شنیدن تحلیلهای دیگر و رسیدن به شناختی برتر.
تسلیم در برابر شمشیر
عدهای اظهار میکنند اعراب مسلمان با زور و شمشیر ایران را گرفتند و ایرانیان را وادار کردند مسلمان شوند. اگر کسی مسلمان نمیشد او را میکشتند یا از او جزیه میگرفتند لذا ایرانیان بالاجبار مسلمان شدند و اسلام با زور شمشیر پیش رفت و تمدن ایرانی را نابود کرد.
این تحلیل که با انگیزه دفاع از کیان ایرانیان و مقابله با اعراب و اسلام بیان میشود حاوی نکات و نتایجی است قابل تامل. در این نگاه عموماً بر عظمت تمدن ایرانی و عقبماندگی و وحشیگری اعراب تاکید میشود. به ظاهر ایرانی را تقدیس میکند و نقاط ضعف و نارساییهای جامعه ایرانی را در آن زمان نمیبیند و برای اقوام دیگر همچون اعراب نیز هیچ ارزش و نقطه قوتی قائل نیست. اما گذشته از حقایق تاریخی، با تامل در عمق این تحلیل به تناقضاتی برمیخوریم که قابل توجه است. از همه مهمتر اینکه این نگاه گرچه با انگیزه بزرگداشت ایرانیان طرح شده است اما در واقع آنان را تحقیر کرده و نفی میکند. با پذیرش این تحلیل باید قبول کنیم که ایرانیان مردمی بودهاند زبون، خوار و سازشکار که از سر ترس حاضر شدند به تمام عقاید دینی و باورها و ارزشهای ملی خود پشت پا زده و تسلیم مهاجمان به وطنشان شوند. نهتنها در برابر قدرت مهاجم تمکین کردند بلکه عقاید و باورهای آنها را نیز برجان و دل خود نشاندند. به عبارتی دیگر ایرانیان را باید قومی فرض کنیم که هر کس به آنان زور میگفت، هرچند قومی عقبمانده و وحشی باشد، به رنگ او درمیآمدند. اما این تحلیل با برخی واقعیتها همخوانی ندارد.
1- تاریخ نشان میدهد ایرانیان مردمی سلحشور و جنگجو بودهاند. در جنگهای زیادی با رومیان و سایر اقوام شرکت کرده و پیروز میدان شدند. نسبت به اعراب هم در قرن ششم میلادی از نظر سلاح و تجهیزات و نیروی نظامی بسیار پیشرفتهتر و مجهزتر بودند. دلیلی نداشت ایرانیانی که رومیان را با همه تجهیزاتشان بارها شکست داده بودند، از اعراب غیرمتمدن شکست بخورند.
2- اعراب از نظر نیروی انسانی و رزمی و نیز سلاح و تجهیزات بسیار عقبماندهتر از ایران بودند. آنها نه پیشینه تمدنی ایرانیان را داشتند و نه حاکمیت مقتدری مثل سلسله ساسانیان. با آن سازمان گسترده و پیچیده چگونه میشود چنین نیرویی بتواند بر ایران قدرتمند با آن سلاحهای پیشرفته و ارتش حرفهای فائق آید.
3- بنا به شواهد تاریخی ایرانیان در برابر تجاوزات اقوام دیگر در طول تاریخ همواره ایستادگی کردند و اگر هم شکست نظامی را پذیرفتند اما در برابر فرهنگ و مذهب قوم مهاجم سر تسلیم فرود نیاوردند. در ماجرای حمله اعراب نیز همه ایرانیان در ابتدا مسلمان نشدند. فرآیند مسلمان شدن کل ملت ایران چند قرن طول کشید. درحالی که طبق این تحلیل باید در همان سالهای جنگ ایرانیان تغییر عقیده داده باشند.
به سرزمین ایران از جانب اقوام دیگر نیز تجاوز شده است. تهاجم رومیان، مغولها، ترکان عثمانی و... را در طول تاریخ داشتهایم اما در هیچ کدام از این حملات روحیه تسلیمطلبی و زبونی به شکلی که در برابر اعراب ادعا شده از ایرانیان مشاهده نشده است. چطور میتوان حمله اعراب را استثنا کرد؟
4- گرفتن جزیه در اسلام مجازاتی برای مسلمان شدن نبود. درحالی که شهروندان مسلمان باید از اموال خود خمس و زکات بدهند و در صورت نیاز به جهاد بروند، از شهروندان غیرمسلمان مالیاتی با نام جزیه گرفته میشد. اتفاقاً قانون جزیه نشان میدهد که تغییر عقیده و دیانت اجباری نبوده است. غیرمسلمانان نیز میتوانستند با حفظ هویت خود، تحت قیمومت حکومت اسلامی زندگی کنند درحالی که رفتن به جهاد بر آنان الزامی نبود و به جای پرداختن خمس و زکات، مالیاتی دیگر به دولت میپرداختند. در عوض حکومت موظف بود امنیت آنان را تامین کرده و مانند سایر شهروندان از حقوق اجتماعی برخوردارشان کند.
بیگانهپرستی
برخی شکست ایرانیان از اعراب را چنین تحلیل میکنند که ملت ایران در آن مقطع از حکومت ساسانی ناراضی بودند و به اعراب و اسلام پناه بردند.
از این تحلیل چنین برمیآید که ایرانیان بیگانهپرست بودند. به جای مبارزه با ظلم و استبداد، به خارجی پناه میبردند. حاضر بودند به خاطر رهایی از شرایط بد موجود، مملکتشان را از دست بدهند و استقلالشان پایمال شود و یک خارجی بر کشورشان حکومت کند. یعنی استقلال و تمامیت ارضی را قربانی کردند تا به شرایط مطلوبتری در مناسبات اجتماعی و سیاسی دست یابند. درحالی که تاریخ نشان میدهد حفظ استقلال و تمامیت ارضی همواره برای ایرانیان از اهداف اولیه بوده و در زمره اساسیترین انگیزههای آنان بوده است.
بیگانهستیزی و خودبسندگی
گروهی دیگر مقطع تاریخی مورد بحث را چنین تصویر میکنند که ایرانیان در برابر تهاجم اعراب مقابله کردند و به هیچ وجه تسلیم اسلام نشدند.
این تحلیل گرچه روحیه بیگانهستیزی و استقلالطلبی ایرانی را میستاید اما به طور ضمنی چنین القا میکند که پذیرش یک ایده یا ارزش غیربومی امری مذموم و ناپسند است. در این گزاره ملت ایران مردمی متعصب و خودرای معرفی میشوند؛ مردمی که در برابر هر پدیدهای که از خودشان نباشد، میایستند. حتی اگر یک خارجی حرف حقی بزند و سخن تازهای آورده باشد حاضر نیستند تمکین کنند. به شدت آن را سرکوب میکنند. درحالی که ایرانیان همواره در طول تاریخ گرچه در برابر تجاوزات بیگانه مقاومت میکردند اما از هر ملتی ایدهها و دانشها و ارزشهای نوینی فرا میگرفتند و آن را توسعه میدادند. قبل از اسلام نیز از دانشمندان رومی و یونانی بهره میگرفتند. از مسیحیان استقبال میکردند و برای آیین آنها احترام قائل بودند.
آزادی و عدالت
تحلیلی دیگر ماجرا را چنین میبیند که ایرانیان به دنبال آزادی و عدالت بودند و این را در شعار مسلمانان یافتند و به آن روی آوردند، اما وقتی در عمل خلاف آن را دیدند به مقابله با خلفای اموی برخاستند. یعنی ایرانی آزادیخواه و عدالتطلب در مقابل زور و ظلم سر فرود نمیآورد، چه داخلی باشد و چه خارجی. در عوض هرجا سخن از عدل و آزادی باشد سر تعظیم فرود میآورد.
عدالت و آزادیخواهی اقتضا دارد که انصاف را از دست ندهیم. ضعفها و کاستیهای خود را ببینیم و ریشههای شکست را در درون خود بشناسیم. نقاط قوت و ارزشهای دیگر اقوام را نیز فراموش نکنیم. تمدن ایرانی بیش از سایر اقوام قدمت داشت. اما این تمدن و اقتدار در عمل دچار آسیبهایی شده بود. اعراب گرچه به لحاظ تمدن و پیشرفت، در مراحل ابتدایی بودند اما جنبش و نهضتی نوپا در میانشان شکل گرفته بود که حامل ارزشهای انسانی والایی بود. درحالی که شاهزادههای ساسانی تاب تحمل یکدیگر را نداشتند و هر یک در پی حذف دیگری بودند. مردم مدینه به خلیفه خود هشدار میدادند که اگر به کژراهه رود با شمشیر راستش خواهند کرد. خلیفه از طریق نظرخواهی از مردم به شیوه بیعت به کرسی مینشست و در عمل نمیبایست امتیازی نسبت به سایر شهروندان داشته باشد.
نشان دیگر این تحلیل جهتگیری مردم ایران در برابر حکومت اموی و خاندان علوی است. زمانی که حکومت اموی موروثی شد و به اشرافیت و تبعیض و خودکامگی روی آورد، ایرانیان جانب علی و فرزندانش را گرفتند که شعار عدالت و آزادی سردادند و با حکومت خودکامه اموی درافتادند.
نگاهی دیگر
از منظری دیگر همه این تحلیلها اگر مطلقنگری را کنار بگذارند، میتوانند در یک محدوده زمانی و مکانی به طور نسبی صادق باشند. واقعیت این است که در میان هر ملتی اقشار و گرایشهای مختلف و گاه متضاد وجود دارد. این اقشار در برابر پدیدهها و وقایع واکنشهای متفاوتی از خود بروز میدهند. همچنان که در برابر تهاجم اعراب به ایران در دوره خلیفه دوم، مناطق مختلف ایران واکنشهای متفاوتی از خود نشان دادند. بنابراین نمیتوان درباره آنان حکمی واحد و تحلیلی یکسان ارائه کرد. برای همه تحلیلهای فوق چه بسا بتوان شواهدی در تاریخ یافت اما مطلق کردن و عمومیت آن به نظر درست نمیآید. لذا میتوان همه این تحلیلها را جمع زده و جامعه ایرانی را مرکب از گروهها و اقشار مختلفی دانست که هرکدام یکی از رویکردهای بیانشده را پی گرفته باشند. اما نکتهای که در رفتار تاریخی ایرانیان مشاهده میشود این است که آنها میان اسلام و عربیت تفاوت قائل شدند. گرچه اسلام را به عنوان یک دین و مقولهای فرانژادی پذیرفتند و حتی در توسعه علوم اسلامی نقش بسزایی ایفا کردند، اما هویت ملی و تاریخی خود را نیز حفظ کرده و در برابر تحمیل نژادی و سیاسی عرب ایستادند. ضمن اینکه خود نیز در پی سلطه بر دیگران نبودند.
منبع: روزنامه شرق
نظر شما :