محسن رضایی: اختلافم با هاشمی از اداره جنگ شروع شد
دلایل بن بست سال اول جنگ
- نخستین بنبستی که در جنگ پیدا شد سال اول جنگ بود. ارتش عراق از پنج استان وارد ایران شد در سال اول جنگ تئوریسینها و کارشناسان نظامی ایران آن چیزی که در چنته داشتند را رو کردند و از نظر رزمی و نظامی هر چه که داشتند را آوردند. ولی هر چند جلوی پیشروی ارتش عراق گرفته شد ولی شهرهایی مثل آبادان محاصره شد و شهر سوسنگرد، مهران، دهلران، نفت شهر و قصرشیرین اشغال شد. مقاومت و تلاش نیروهای مسلح ایران نتوانست منجر به آزادسازی سرزمینهای ایران در سال اول جنگ بشود. جنگ چریکی را کارشناسان ایران آزمایش کرده بودند و نبردهای کلاسیک ناموفق بود و بعد هم استراتژیهای مختلفی پیریزی شد، یک عده میگفتند اول باید خرمشهر را آزاد کرد عدهای دیگر میگفتند باید به بغداد حمله کرد هر کسی یک چیزی میگفت و همه هم این استراتژیها را تست کرده بودند یعنی استراتژیهای شناختهشدهای که کارشناسان نظامی و فرماندهان میدانستند امتحان کردند ولی به نتیجه نرسید و به همین دلیل جنگ به بنبست رسید.
ایده خروج از بن بست
- من سال اول جنگ فرمانده سپاه نبودم. در حقیقت فرمان اداره جنگ به دست من نبود. توصیههایی که میکردم به درد کسی میخورد که در واقع فرمان دستش باشد و آن را اجرایی کند آن زمان مطمئن بودم که این جنگهای کلاسیک به نتیجه نمیرسد جنگهای چریکی هم بیش از ۲۰، ۳۰ سال طول میکشد و ما باید با یک مدل و روشی به نبرد دست پیدا کنیم یعنی نوعی از نبرد را برگزینیم که نه جنگ طولانی بشود و نه شکستهای پی در پی را متحمل بشویم لذا به عنوان یک سوال آن سالهای اول جنگ ذهن من را به خودش کاملا مشغول کرده بود. میدیدم که باید از جنگ چریکی پرهیز کنیم و جنگهای کلاسیک هم فایدهای نداشت. در حال آماده کردن ایدههای خودم بودم که امام من را فرمانده سپاه کرد. خوشبختانه ایدهای که به دنبالش بودم در ذهنم شکل گرفته بود. پس از آن نخستین عملیات موفق که عملیات ثامنالائمه بود بعد از ۲۰ روز اتفاق افتاد.
اختلاف نظرها درباره جنگ تا صلح یا جنگ تا پیروزی؟
- ما بعد از اینکه روی دور پیروزی افتادیم عملیاتهای پی در پی ما موفق میشد یعنی بعد از ثامنالائمه، طریقالقدس بعد فتحالمبین، بیتالمقدس تا اینکه ۹۵ درصد زمینها را آزاد کردیم حدود هزار کیلومتر از سرزمینهای ما دست عراق بود که از مناطق مهم هم بود مثل چاههای نفت موسیان و نفتشهر که دست عراق مانده بود. در این مقطع بحثهایی شروع شد که اگر جنگ ادامه داشته باشد ما کجا بمانیم یا اینکه وارد خاک عراق بشویم؟ با وجودی که ما بخشهای مهمی از خاک ایران را آزاد کرده بودیم ولی وقتی جنگ کشیده شد به داخل خاک عراق اینجا اختلاف نظر شد که آیا ما یک عملیات انجام دهیم و با کمک دیپلماسی جنگ را تمام کنیم یا آنکه پیروزی به دست آوریم و اراده خود را به دشمن تحمیل کنیم.
- بیشتر با آقای هاشمی سر این مساله بحث و اختلاف داشتیم، البته اختلاف نظرها تاثیری در انجام عملیات نداشت. روی راهبرد جنگ اثر داشت. فرماندهان دستورات سیاستمداران را عمل میکردند چون مسوولیت نهایی را حضرت امام به آنها میداد. در بحثهای کارشناسی صحبتی که شد این بود که اگر بحث پیروزی هدفگذاری شود. جنگ زودتر تمام میشود عراق و غرب هیچوقت به دادن حقوق کامل ایران راضی نمیشوند لذا جنگ طولانی خواهد شد، نظر بر این بود که بر استراتژی پیروزی سرمایهگذاری شود. البته دوستان سیاسی ما امیدوار بودند که اگر یک عملیات انجام بدهیم دنیا تسلیم میشود.
ـ حضرت امام(ره) اما فراتر از حتی فرماندهان میاندیشیدند، برداشت ما این بود که ایشان معتقد بودند اگر وارد خاک عراق شدید دیگر نباید جایی متوقف بشویم باید تا یک نقطهای رفت که قاعدتا آن نقطه چیزی جز تسلیم یا شکست کامل عراق نبود.
رفتار دولت در زمان جنگ
ـ انتظاری که ما از دولت داشتیم در جنگ تحقق پیدا نکرد ادامه جنگ نیاز به تواناییهای بیشتری داشت که در اختیار دولت بود. توانایی نیروهای مسلح ما برای آزادسازی سرزمینهایمان کافی بود اما برای پایان دادن به جنگ کافی نبود ما برای اینکه حقوق سیاسیمان را بگیریم نیاز داشتیم که تواناییهای بیشتری را وارد صحنه جنگ کنیم این تواناییها دیگر فراتر از سپاه و ارتش بود باید کشور وارد جنگ میشد که این کار صورت نگرفت یعنی دولت آن تواناییها را وارد نکرد. دولت میگفت از ما نمیخواهند آقای هاشمی میگفت ما از دولت میخواستیم. البته نمیتوانم صراحتا بگویم عمدی در کار بوده ولی بسیاری از اعضای دولت از جمله آقای بهزاد نبوی بودند که مخالف پشتیبانی بیشتر از جنگ بودند و برخی هم فکر میکردند خود دولت باید مسوولیت جنگ را بر عهده بگیرد. اینکه در آخر جنگ دولت را رییس ستاد کل کردند به این دلیل بود که احتمالا دنبال این بودند یک مسوولیتی در جنگ به آنها بدهند.
محل تامین بودجه جنگ
ـ بودجه را دولت و مجلس تامین میکردند. هیچ گاه خواستههایی که از نظر بودجه داشتیم تامین نشد. همیشه درصد کمی از این بودجه را تامین میکردند، در حقیقت دولت و مجلس این کار را انجام میدادند و با محوریت آقای هاشمی این کار صورت میگرفت. یک مساله هم که در بحث مدیریت اقتصادی جنگ مطرح است این است که جنگ فرصت خوبی بود که ما اقتصادمان را بسازیم و به سمت تولید پیش برویم و یک تحول صنعتی ایجاد کنیم کما اینکه پیشرفتهای مهم آلمان در دو جنگ اول و دوم صورت گرفت یعنی تمام صنایع آلمان متحول شد. همین کار هم در ژاپن اتفاق افتاد. بزرگترین انتقاد از دولتمردان ایران این نیست که چرا از جنگ حمایت نکردند، این انتقاد دوم ما است انتقاد اول اینکه چرا اصلا اقتصاد کشور را در جنگ نساختند، اصلا چرا اقتصاد ایران را متحول نکردند و از آن انگیزه ملی که به وجود آمده بود چرا استفاده نکردند و صنعت را متحول نکردند. «انگیزه» عامل بسیار مهمی در تحول اقتصادی است و چه انگیزه مهمتر از اینکه پنج استان کشور اشغال شده و همه مردم حاضر بودند هر نوع فداکاری کنند. بسیاری از زنان کشور، النگوهایشان را درمیآوردند و کمک جنگ میکردند، نمیتوانستند برای خود و تولید بیشتر کار کنند؟ منتها طرح و برنامهای نبود که بیشتر کار کنند. طرح و برنامه نبود که در صنایع کشور تانک بسازیم یا مهمات بسازیم. تانکسازی آلمان و ژاپن پس از جنگ تبدیل به تولید بنز و تویوتا شده بود.
چرایی تفاوت روایت شما و آقای هاشمی از جنگ؟
ـ در جنگ اختلاف نظر تخصصی بود، اختلاف نظر سیاسی کمتر بود چون برداشتها و نظرات تخصصی مختلفی برای اداره جنگ وجود داشت. برای اینکه جنگ ابعاد مختلفی دارد و هرکسی که نظر میدهد چون در یکی از ابعاد جنگ مسوول بوده در همان بعد نگاه میکند مثلا یکی مسوول لجستیک بوده و قطعا برای این نوع افراد سخت است که مسائل عملیاتی را هم بتوانند کاملا روایت کنند یک کسی در عملیات بیشتر نقش داشته، بیشتر از دید عملیات به جنگ نگاه میکند، یکی در دیپلماسی جنگ بیشتر مشارکت داشته بیشتر از این نگاه از جنگ صحبت میکند هر کسی وقتی در رابطه با جنگ نظر میدهد باید دید چه نقشی داشته و به چه ابعادی از جنگ دسترسی داشته یا در چه ابعادی از جنگ نقشآفرینی و تصمیمگیری داشته است. در حقیقت فرماندهان عالی جنگ به نظر من دسترسیشان به اطلاعات جنگ از همه بیشتر بود. نمیخواهم بگویم حتما همه اظهارنظرهایشان درست است ولی دسترسیشان به اکثر اطلاعات نبرد، لجستیک، فشارهای داخلی و خارجی زیادتر بود لذا اختلاف نظر طبیعی است ولی از آنجایی که محیط ایران محیط سیاسی است هیچ مسالهای نیست که سیاسی نشود حتی برخی دین را هم که امر مقدسی است سیاسی میکنند. یعنی سیاسی شدن موضوعات در ایران امر عادی شده است.
چرا خاطرات و ناگفتهها را منتشر نمیکنید؟
ـ اینکه من خاطراتم را هنوز منتشر نکردم به این دلیل بود که نمیخواستم حقایق جنگ مورد استفاده امیال سیاسی جناحها شود. مسائل فعلی و جاری کشور، از درگیریهای روزمره جناحهای سیاسی متاثر هستند معلوم نیست این درگیریها با منافع ملی سازگاری داشته باشد. لذا بیان خاطرات و حقایق نبرد اگر سیاسی شود خدمت به منافع ملی نیست. اگر یک ایرانی در آینده بخواهد به گذشته مراجعه کند حتما جنگ ایران و عراق را به عنوان یک افتخار تاریخی از آن یاد میکند حالا اگر مسائل سیاسی را با واقعیات جنگ دخیل کنند خیلی از مسائل جنگ روشن نمیشود.
جزییاتی که آقای هاشمی در خاطراتشان ذکر نکردهاند!
ـ در کتاب خاطرات سال ۶۷، آقای هاشمی بعضی جاها ایشان از یادشان رفته که جزییات را بگویند. آقای هاشمی قبل از آمدن به کرمانشاه در خردادماه سال ۱۳۶۷ با امام ملاقات مهمی داشتند. ایشان که خدمت امام میروند، امام حرفهای مهمی به آقای هاشمی میزنند ولی ایشان این موارد را در خاطرات خود ذکر نمیکنند. احتمالا ایشان از یادشان رفته است. ولی عدم ذکر آنها برداشت از خاطرات ایشان را به انحراف میکشاند، لذا من در خاطراتم حتما این مسائل را خواهم گفت و دقیق توضیح خواهم داد. این کتاب خاطرات خود من است و مربوط به سالهای آخر جنگ میشود که در آن برخی اسناد و نامههای من به امام منتشر میشود.
ماجرای نامهای که میگویند به امام نوشتم...
ـ یکی از این نامهها همانی است که میگویند رضایی به امام نوشت. اما من هنوز نگفتم که چه نامهای نوشتم طرفهای مقابل هم نمیگویند من چه چیزی و به چه کسی نوشتهام. در حالی نامه مذکور نامهای بود که یک ماه قبل از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ برای آقای هاشمی نوشتم، آقای هاشمی تعبیرش این است که من این نامه را بردم به امام دادم این نامه کی رفته پیش امام در حالی که یک ماه قبل از پذیرش قطعنامه این نامه نوشته شده بود و امام تا چند روز قبل از پذیرش قطعنامه به فکر ادامه نبرد بودند. من در آن نامه برای آقای هاشمی شرایط جنگ را توضیح دادیم که جنگ چه شرایطی دارد و اگر بخواهیم پیروز بشویم در حقیقت چه کار باید کرد و اگر این امکانات فراهم نشود مشکلات ما چه خواهد بود و نهایتا گفتم که با شناختی که از صدام داریم راهی غیر از جنگیدن نداریم.
پیشنهاد شما در آن نامه چه بود؟
ـ پیشنهاد من شکست صدام و پیروزی نهایی در جنگ بود چون دیپلماسی جواب نمیداد. البته امام در پیامی که پس از قطعنامه به فرماندهان صادر کردند که البته در صحیفه نور اشاره شده است اینکه امام میگویند شما از بهترین همراهان من بودید این جملات یک شأن نزولی دارد که در این کتاب توضیح میدهم. اما برخی میگویند فرماندهان به امام نوشتند که ما هیچ امکاناتی نداریم و امام ناچار شد که قطعنامه را بپذیرد. این مساله واقعیت ندارد بنابراین ناچار شدیم یک نامهای که سه سال قبل از این نامه نوشته شده بود را منتشر کنیم که آن نامه هم شبیه همین نامه است. خب، اگر بیان این مطالب باعث تصمیمگیری برای پایان جنگ شد چرا سه سال پیش آتش بس داده نشد لذا ما ناچار شدیم آن نامه را هم منتشر کنیم. فکر میکنم چهار یا پنج نامه مهم در کتاب منتشر بشود.
اختلاف نظر شما با آقای هاشمی بر سر چیست؟
ـ همه اختلاف نظرهای ما را میدانند البته اهل هیاهو نیستم، اختلافنظر من با آقای هاشمی از زمان اداره جنگ شروع شد و دوره اول ریاستجمهوری ایران اوج گرفت ولی هیچ گاه این اختلاف نظرها را علنی نمیکردم مگر در موارد بسیار نادر. اما در نامههایی به ایشان یا صحبتهای حضوری نظرات خود را به ایشان میگفتم و الان هم میگویم. بیان علنی اختلافات تاثیرگذاریهای دوستانه را کاهش میدهد. در واقع بعضیها همیشه روی صحنه حرکت میکنند و بعضیها هم ممکن است بیشتر پشت صحنه کار کنند پشت صحنه به معنای تایید نیست. نامههایی که من به مسوولان کشور نوشتهام اگر منتشر بشود بهتر میتوانند اختلاف نظرها را نشان دهد. البته تا ضرورتی پیدا نکند و آن هم سالها نگذشته باشد آنها را منتشر نمیکنم مثلا سال ۷۲ خدمت رهبری گفتم که شما دست آقای هاشمی را بگیرید و از این خطر بزرگ نجاتشان بدهید. چون تکنوکراتهای اطراف ایشان مسیر نظام را از روحانیت جدا میکنند. هیچ کسی فکر نمیکرد من چنین اعتقادی داشته باشم.
رعایت اخلاق برایم اولویت دارد
ـ میخواهم بگویم که شما ببینید یک اعتقادی که سال ۷۲ داشتم چطور آن را حفظ کردم و در سطح جامعه بروز ندادم چون اهل هیاهو نبودم وگرنه من اگر اعتقادات خود را بروز میدادم جامعه متلاطم و دچار تنش میشد و نمیخواستم این اتفاق صورت بگیرد. من همیشه در حداقل ضرورت نسبت به اشخاص حرف میزنم همیشه مسائل را در دل خودم نگه میدارم چون نگرانم که این موضعگیریها آسیب جدی به کشور وارد کند. یا نامهای که به آقای احمدینژاد نوشتم که مضمونش این بود که جواب نقد اهانت نیست چون آقای هاشمی چند سال پیش در رابطه با یارانهها اظهارنظر کرده بودند و آقای احمدینژاد در زنجان گفت: «شکمپارههایی که شکمشان پر شده اینها نباید در رابطه با یارانهها حرف بزنند» من نامهای را برای ایشان نوشتم ولی نامه را منتشر نکردم. تا آنکه مجبور شدم در یک کتاب آن هم بنابر ضرورت آن را منتشر کنم در آن نامه به آقای احمدینژاد گفتم که جواب نقد اهانت نیست و توضیح دادم که ما باید به دنبال جامعه اسلامی باشیم و در این جامعه اسلامی اخلاق بسیار مهم است. بنابراین من تنها همیشه آن بخشی از عقایدم را نسبت به اشخاص بروز میدهم که یک ضرورت مهمی مطرح باشد.
دلیل نام بردن از آقای هاشمی در برنامه «دیروز، امروز، فردا»
- من مطمئن بودم که اگر نقش احمدآقا در حوادث بعد از انتخابات ایفا میشد خیلی از مسائل پیش نمیآمد چون در تاریخ انقلاب، احمدآقا یک نقش بیبدیل داشته است و جلوی بسیاری از فتنهها و بحرانها را گرفت مثلا در ماجرای قهر آقای طالقانی اگر احمدآقا نمیرفت و ایشان را پیدا نمیکرد و پیش امام نمیبرد و بعد آقای طالقانی آن مصاحبه را نمیکرد بحران جدی در کشور درست میشد. در حوادث بعد از انتخابات هم اگر آقای هاشمی همت میکردند این ماجراها تا این اندازه طول نمیکشید و یک ماهه جمع میشد ولی این افراد اکثرا سکوت کردند.
منبع: تابناک
نظر شما :