سردار رحیم صفوی: مقام معظم رهبری وصیتنامه نوشتند و به جبهه آمدند
سردار سرلشگر سیدیحیی صفوی ملقب به «آقا رحیم» قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و همچنین از ابتدای دفاع مقدس عهدهدار مسوولیتهای مهمی در عرصههای مختلف بود تا اینکه در سال ۱۳۷۶ از سوی فرمانده معظم کل قوا به عنوان فرمانده کل سپاه منصوب شد و بعد از حضور ۱۰ ساله به عنوان فرمانده سپاه، از سال ۱۳۸۶ تاکنون عهدهدار سمت دستیار و مشاور عالی فرمانده معظم کل قوا بوده است. گفتوگوی مهر با سردار صفوی پیرامون دفاع مقدس را در پی میآید:
***
سردار! در ۳۱ شهریور سال ۱۳۵۹ کجا بودید و چه میکردید؟
من ۳۱ شهریور فرمانده عملیات کردستان بودم، در آن زمان فرودگاه سنندج هم بمباران شد و البته تا اندازهای میدانستیم که عراق قصد حمله به کشورمان را دارد. چند روز قبل از حمله رژیم بعث عراق به کشورمان شورای عالی دفاع به کرمانشاه آمده بود. بنیصدر به عنوان فرمانده کل قوا، رجایی، تیمسار فلاحی رییس ستاد مشترک و تیمسار ظهیرنژاد فرمانده نیروی زمینی از جمله اعضای این شورا بودند. شهید بروجردی به عنوان فرمانده سپاه غرب کشور (کرمانشاه، همدان و کردستان) و بنده به عنوان فرمانده عملیات کردستان از طرف سپاه در این شورا حضور داشتیم. شهید صیاد شیرازی هم به عنوان یکی از فرمانده ارتش در قرارگاه شمال غرب در این جلسه حضور داشت.
البته ۱۵ روز قبل از آن من به مرز قصرشیرین رفته بودم و در ارتفاعات منطقه دیاله مشاهده کردم که یک لشگر مکانیزه عراق آرایش نظامی گرفته است. بنابر شواهد عینی به بنیصدر گفتیم عراق میخواهد به ایران حمله کند اما وی به هیچ وجه قبول نکرد و گفت شما پاسدارها اصلا میدانید جنگ چطور شروع میشود! سپس یک تحلیل سیاسی ارایه داد مبنی بر اینکه باید موازنه شوروی و آمریکا به هم بخورد تا جنگ شروع شود! حتی یکی از فرماندهان آن موقع ارتش هم به من گفت شما کاری به جنگ نداشته باشید. شما امنیت را برقرار کنید و جنگ را به ما واگذار کنید.
وقتی جنگ شروع شد شهید کلاهدوز که قائممقام فرمانده وقت سپاه بود با توجه به شناختی که از من داشت گفت شما به منطقه خوزستان بیایید که بعد از آن ما هم با تجهیزات و نفرات به منطقه خوزستان آمدیم، یعنی از کردستان به صورت مستقیم به اهواز آمدیم و در جبهه (دارخوین) به عنوان اولین جبههای که در منطقه ایجاد شد و خط دفاعی به نام خط شیر از آنجا ایجاد کردیم خط شیری که متشکل از حسین خرازیها و مصطفی ردانیپورها بود.
سردار! پایان جنگ کجا بودید؟
وقتی قطعنامه را در۲۷ تیر ۶۷ پذیرفتند من خوزستان بودم اما عراقیها مجددا به خرمشهر حمله کردند و میخواستند این شهر را بگیرند، حدود ۴ هزار نیروی مسلح از منافقین هم با همه تجهیزات توپ و پدافند هوایی به غرب کشور حمله کردند و با پشتیبانی هوایی به ایران حمله کردند. یعنی هواپیماهایشان بمباران میکردند و نیروهای پیاده نظامشان به خرمشهر یورش آوردند. عراقیها تا جاده اهواز به خرمشهر پیشروی کردند البته در آن زمان فرمان امام هم صادر شده بود مبنی بر اینکه «یا خرمشهر یا سپاه» یعنی اگر خرمشهر مجددا ساقط شود سپاه هم ساقط شده است. این پیام با اینکه دو کلمه «یا خرمشهر یا سپاه» بود موجب شد که علاوه بر نیروهای ما همه فرماندهان در خط مقدم بجنگند.
چند روز بعد هم مقام معظم رهبری که آن زمان رییسجمهور بودند وصیتنامه خودشان را نوشتند و به جبهه آمدند. البته در آن زمان امام(ره) اجازه نمیدادند آقا به جبهه بیایند چون رییسجمهور قبلی شهید شده بود و به همین خاطر حضرت امام(ره) به ایشان اجازه نمیدادند به جبهه بیایند. البته امام، امام بود و به دلایل خاصی این دستور را داده بود. اما با این وجود مقام معظم رهبری وصیتنامه خود را نوشتند و به جبهه آمدند و یکی یکی به لشگرها سرکشی میکردند و به رزمندگان روحیه میدادند تا در مقابل این حمله دشمن مقاومت کنند.
در حقیقت دشمن میخواست خرمشهر را بگیرد و در پشت میز مذاکره پس از قطعنامه یک برگ برنده در اختیار داشته باشد. با توجه به حضور آقا و روحیهای که نیروها گرفتند و همین طور وقتی که مردم فهمیدند عراق مجددا به خرمشهر حمله کرده سیل خروشان بسیجیها به جبهه راه افتاد. با اینکه در ادامه جنگ مشکل کمبود نیرو را داشتیم اما با کمک همین نیروهای بسیجی و مردمی سه - چهار روزه عراق را از مرز به عقب راندیم. مقام معظم رهبری در آن زمان به امام(ره) پیام دادند ما الان تا لب مرز رفتهایم اجازه میدهید تا آن طرف مرزها هم برویم که امام(ره) فرمودند خیر! ما بر آن قطعنامهای که پذیرفتیم جدی هستیم.
کدام سالهای جنگ سختتر بود. سالهای ابتدایی یا سالهای انتهایی؟
اول و آخر جنگ سخت بود. اول جنگ به خاطر اینکه ایران دچار یک غافلگیری استراتژیک شده بودیم. مسوولان نظامی و سیاسی هم از اینکه یک حمله سراسری قرار است به ایران شود غافلگیر شده بودند. انصافا سپاه در آن مقطع مسوولیت مرزداری کشور را نداشت و ارتش آن زمان اداره دوم (که مسوول اطلاعات بود و باید عراق را زیر نظر میداشت و یا اداره سوم که باید دستور عملیاتی به نیروهای سه گانه صادر میکرد) غافلگیر شدند.
آقای بنیصدر وقتی جنگ شروع شد ۷ ماه بود که هم رییسجمهور بود و هم فرمانده کل قوا اما هیچ کاری نکرد. اول جنگ مرزها یکی پس از دیگری سقوط میکردند. چند هزار نفر از مردم آواره شدند. من خودم چندین بار در جاده خرمشهر- آبادان گریه کردم چون مردم با پای برهنه بچههای خود را بغل کرده بودند از بیابانهای این منطقه در گرمای تابستان به همراه بچههای کوچک خود آواره شده بودند. شرایط خیلی بدی بود به طوری که حتی آب نبود به مردم بدهیم. ماشین نبود که این بیچارهها را به منطقه دیگری ببریم.
بعدا قالیچههای مردم خرمشهر را در سنگرهای عراقی میدیدم و یا در خانهها عروسک بچهها را که از خود به جای گذاشته بودند میدیدیم. آخر جنگ هم به خاطر مسایلی مانند بمبارانهای شیمیایی بسیار به ما سخت گذشت. عراقیها با کمک آمریکاییها و اروپاییها برخی شهرهای ما را بمباران شیمیایی کردند. وقتی صدام در سال ۶۷ در حلبچه ۵ هزار نفر از مردم خود را کشت مفهومش این بود که آنها دست صدام را باز گذاشتهاند که با بمبهای شیمیایی مردم را قتلعام کند. آخر جنگ فشار زیادی به رزمندههای ما آمد بنابراین به نظر من اول و آخر جنگ جزو سالهای سخت دفاع مقدس بود.
تعداد عملیاتها در سالهای آغازین و پایانی جنگ نسبت به سالهای میانی چگونه بود؟
از مهرماه سال ۶۰ یعنی شکستن حصر آبادان تا ۳ خرداد ۶۱ ظرف ۹ ماه ۴ عملیات بزرگ را انجام دادیم. یعنی در آذر ماه ۶۰ عملیات آزادسازی بستان و در فروردین ۶۱ عملیات فتحالمبین و در خرداد ۶۱ عملیات بیتالمقدس را انجام دادیم تقریبا در خوزستان به مرز رسیدیم البته هنوز در غرب کشور عراقیها حضور داشتند. همچنین عملیاتهای بزرگی را انتهای جنگ با دستور حضرت امام(ره) انجام دادیم مانند عملیات خیبر. چون سپاه و ارتش از این عملیات به بعد تحت امر ایشان به عنوان فرمانده کل قوا عملیاتهای خود را انجام میدادند.
با توجه به اینکه از محورهای مختلف مرزی رژیم بعث عراق به کشورمان حمله کرد اما همواره محورهای خرمشهر و آبادان از حمله عراق به ایران پررنگ شده، دلیل این امر چیست؟
خوزستان یکی از مناطق عملیاتی و استراتژیک ایران است. به نظر من ایران سه نقطه حیاتی دارد که اگر هر کدام از اینها به خطر بیفتد نظام سیاسی را با مخاطره مواجه میکند. تهران، خوزستان و تنگه هرمز. تهران مرکز سیاسی و منطقه حیاتی ایران است و در هر شرایطی ایران باید این مرکزیت خود را از نظر سیاسی- اقتصادی - نظامی و امنیتی حفظ کند. دومین منطقه استراتژیک خوزستان است چون بیش از ۸۰ درصد منابع نفت ایران در خوزستان قرار دارد. بیش از ۵۰ درصد آبهای ایران و همچنین انرژی برق را از آنجا داریم. همچنین جلگه خوزستان کوتاهترین راه دریایی را در مرکز کشور ایجاد کرده است.
بنابراین خوزستان یک مرکز استراتژیک است و عراقیها در اول جنگ حدود نیمی از ارتش خود را به خوزستان فرستادند یعنی از ۱۲ لشگری که عراق در آن زمان داشت ۵ لشگرش را به خوزستان فرستاد. بنابراین خوزستان یک منطقه استراتژیک است و همواره ما باید از این منطقه مانند دژی مستحکم محافظت کنیم. چون کشوری با اقتصاد تک محصولی هستیم یعنی نفت را میدهیم و با پول آن، کشور را اداره میکنیم. بنابراین اگر این منطقه توسط هر اشغالگری تهدید شود مشکل اداره کشور را خواهیم داشت.
نظر شما :