آیتالله سیداحمد مددی: دخالت آخوند خراسانی در مشروطه متعارف نجف نبود
***
شاکله مکتب آقای خوئی و تاثیرات آن را چگونه دیدید؟
مرحوم آقای خوئی شش دوره کامل اصول را تدریس کردند و دوره هفتم ناقص به اتمام رسید که من در آن شرکت میکردم. هر دوره هم ۶ تا ۷ سال طول میکشید؛ یعنی حدود ۴۰ سال اصول تدریس کردند. ابتدای تدریس اصول که در دوره جوانی بود، حدود ۷۰، ۸۰ نفر شرکت میکردند و فقه را حدود ۵ نفر. البته از آقای سیستانی به نقل از آقای خوئی شنیدم که خودشان گفته بودند: «من از همان ابتدا روی فقه زیاد کار نمیکردم، چون تمام همت خود را روی اصول گذاشته بودم تا ابتدا یک دوره اصول را کامل و جامع تحقیق و تنظیم کنم و سپس نیروی خود را روی فقه بگذارم.» این مساله نشان دهنده آن است، ایشان هم همچون سایر صاحبان مکاتب، به انسجام و جامعیت مکتب میاندیشیدند که از اول تا آخر مباحث با یکدیگر رابطه معقولی داشته باشند. همچنین مرحوم آقای خوئی بسیار خوش استعداد، خوش فکر و خوش حافظه بودند. در همین اواخر که سنشان نزدیک به ۹۰ سال بود، از یک طلبه جوان درسخوان هم بیشتر کار میکردند. در ده، پانزده سال پایان حیاتشان واقعا میتوانستیم ایشان را یک دایرهالمعارف حدیث و فقه شیعه بدانیم؛ کمتر میشد حدیثی را شما بخوانید که ایشان در حافظه نداشته باشند. به هر حال میتوان گفت، آقای خوئی از همان ابتدای تدریس پرورشدهنده شاگرد بودند؛ مثلا پدرم جزو شاگردان دوره دوم و سومشان بود. بنابراین پیش از دهه ۵۰، شاگردان آقای خوئی در قم و سایر بلاد ایران حضور داشتند.
ممیزه چارچوب نظری آیتالله خوئی با دیگران چه بود؟
مبانی اصولی ایشان از ابتدا تا انتها تغییر آنچنانی نکرد. در این اواخر که در درس شرکت میکردم، عین تقریرات گذشته (کتاب محاضرات آقای فیاض) بود. البته در فقه دچار تغییر شد. ایشان موفق شد که یک دوره کامل عروه را تدریس کند که تاکنون نشنیدهام در حوزهها چنین کاری شده باشد. این مساله را هم میتوان در راستای تاسیس مکتب تفسیر کرد. ایشان اگرچه در ضعیف یا قوی بودن سند، به مشهور عمل میکرد اما مبنایی داشت که اگر سندی ضعیف بود و رای مشهور آن را تایید کرده بود، ایشان به آن عمل نمیکرد. البته بعدها روی صحیح و ضعیف بودن سند کار کرد و در اینجا با علما اختلاف پیدا کرد. در ابتدا ایشان حاشیهای بر عروه نوشتند که در جلسه استفتا با حضور شاگردان زبدهشان تنظیم شد، بعد دوره کامل عروه را با مبانی جدید خودشان تدریس کردند که پس از آن بار دیگر حاشیه بر عروه نوشتند که یک سوم آن با حاشیه عروه اولی تفاوت دارد.
تفاوت مکتب آیتالله خوئی با مکتب آیتالله بروجردی را چگونه میبینید؟
مکتب آقای بروجردی روی تلقی اصحاب بسیار تاکید میکردند؛ به ویژه روی فتاوای علمای قدیم همچون شیخ مفید، شیخ طوسی و شیخ صدوق که آقای بروجردی این فتاوا را عین روایات میدانستند. اما آیتالله خوئی اصلا به فتاوای قدما توجهی نمیکردند؛ نه خبر ضعیف را بر اساس مشهور قدما قبول میکردند و نه فتوای قدما که سندش موجود نیست را میپذیرفتند. بنابراین برخی نجفیها حساب کردهاند که بیش از ۳۰۰ فتوا از آقای خوئی وجود دارد که خلاف مشهور است. از طرف دیگر، به این دلیل ایشان صاحب مدرسه و شاگردپرور بود که تفکرات و نظراتش چارچوب داشت؛ اصول، فقه و زیربناهایش کاملا مشخص بود. به گونهای که وقتی قبل از درس روی مباحث آن روز بر اساس روش آقای خوئی کار میکردم، کاملا همان نتیجه را در درس میدیدم. مبحث هیچ فقیهی را نمیتوان یافت که این چنین چارچوبدار و مشخص باشد. این از نظر علمی بسیار ارزشمند است. شاگردان کاملا چارچوب ایشان را میفهمیدند و بر اندیشه ایشان مسلط بودند؛ چرا که در رجال چارچوبشان مشخص بود و نحوه برخوردشان با حدیث معلوم بود. روی قواعد کار کردنشان بسیار در تربیت شاگرد مفید بوده و به کار آمده است.
آیا در نظام فکری مرحوم آقای خوئی نگرش منسجمی در مسائل سیاسی - اجتماعی دیده میشود؟
مرحوم آقای خوئی فقط نقش تقلیدی فقها را قبول داشتند و قائل به قضاوت و اداره جامعه توسط فقها نبودند. همچنین ایشان در مسائل اجتماعی تا حدودی حضور داشتند اما آنچنان که عامل یک تحرک اجتماعی شوند؛ این طور نبود. این نگرش هم اختصاص به آقای خوئی نداشت بلکه متعارف مرجعیت نجف این گونه بود. به طوری که دخالت مرحوم آخوند خراسانی در قضیه مشروطه متعارف نجف نبود. مرجعیت نجف هیچگاه دخالت مستقیم در سیاست نمیکرد. حتی شما اصلا در قضیه بابیت هم نقشی از شیخ انصاری در آن نمیبینید. علمایی هم که در تبریز در حضور ناصرالدین شاه با باب مناظره میکنند، شیخیه هستند. مکتب آقای خوئی بیشتر در عرصه علمی ظهور و بروز داشت و در مسائل اجتماعی مساله خاصی دیده نمیشود. شاگردانشان هم در ایران به مقتضیات شرایط و نظرات خودشان عمل کردند.
پس چگونه قائل به جهاد ابتدایی بودند؟
بله؛ این نظر عجیب است. ایشان در باب قضاوت هم فقیه را منصوب نمیدانند اما به حکم عقل مردم را به مراجعه به فقها توصیه میکردند. یا اگر چه فقیه را در قضاوت منصوب نمیدانستند اما انجام حد توسط فقیه را صحیح میدانستند. همچنین قائل به انجام جهاد ابتدایی بر اساس ادله آن بودند اما بدون در نظر گرفتن اداره جامعه که جای تعجب دارد. تناقض نیست؛ بلکه تقید بیش از حد به اصل روایت است. مگر میشود رجم صورت بگیرد بدون شکلگیری قضاوت یا جهاد ابتدایی صورت گیرد بدون اقامه حکومت؟! امکانپذیر است اما انسجام قانونیاش مخدوش است. میتوان گفت که نظرات فقهی ایشان درباره مسائل اجتماعی بیشتر عرفی است.
آیا شاگردان آقای خوئی توانستند مکتب ایشان را در قم رواج دهند؟
برخی از شاگردانشان وقتی به قم آمدند، روی مباحث رجالی و حدیثی استادشان کار کردند و آن را رواج دادند اما همه آنان این گونه عمل نکردند و گاهی در مسیر دیگری حرکت کردند. البته در حال حاضر توسط شاگردان و غیرشاگردان در درسهای خارج قم، مشهد، اصفهان و... آرای ایشان مطرح است. واقعا بیشترین تاثیر در حوزههای علمیه تشیع از آن ایشان و استادشان؛ میرزای نائینی است. حتی در کتاب آقای منتظری هم میتوان نظرات آقای خوئی را دید.
یعنی معتقدید آقای خوئی روی نظرات مدافعان و مروجان مکتب قم هم تاثیر گذاشته است؟
بله؛ این تاثیرگذاری را میتوان دید.
در بدنه اساتید دوره سطوح عالی، جایگاه شاگردان باواسطه و بلاواسطه چگونه است؟
بدون شک بخش اعظم آنان را این شاگردان در بر میگیرند. انصافا پس از دوره دوم درس اصول ایشان، میتوان تاثیرگذاری علمیشان را در حوزههای علمیه تشیع دید. این تاثیرگذاری را میتوان در اصول و فقه و تا حدی رجال دید؛ نه تمامی ابواب علوم اسلامی.
در آرای آیتالله خوئی میتوان دیدگاهی درباره نحوه برخورد با سایر فرق اسلامی یافت؟
شاید ایشان اولین مرجع تقلید شیعه بودند که بر روی رساله علمیه خود مرجع مسلمین نوشتهاند. من از آقای سیستانی شنیدم که آقای خوئی به ایشان گفته بود: «من که نوشتم مرجع مسلمین به این دلیل بود که برخی از غیرشیعهها هم از من استفتاء کرده بودند.»
آینده جایگاه مکتب آیتالله خوئی در قم را چگونه میبینید؟
مکتب ایشان چون که مخالف نظر غالب علماست، شاید آنچنان نماند و مکتب آیتالله بروجردی چون قائل به نظر مشهور است، طرفدار بیشتری خواهد یافت. چون که جو غالب حوزه معتقد است که باید به میراث حوزه بازگردیم و این مساله با مکتب آقای خوئی هماهنگ نیست. ممکن است در آینده ما شاهد ظهور مکاتبی باشیم که برگرفته از هر دو مکتب باشد. البته نظرات آقای خوئی در حوزهها باقی خواهد ماند اما فکر نمیکنم روش ایشان هم پابرجا بماند.
در تفکرات آقای خوئی روزنههایی از روشنفکری هم دیده میشود؟
ایشان در این زمینه بیشتر متاثر از استادشان مرحوم محمدجواد بلاغی بودند که روی سایر ادیان هم کار کرده بود. در تفسیر آقای خوئی هم میتوان این روزنهها را دید. از همه مهمتر استقلال فکری و آزاداندیشی آقای خوئی نشانی بر روشنفکریشان بود؛ البته روشنفکری در فضای حوزه. عدم تقید به مشهور هم شاید نشانهای بر این مساله باشد. آنچه به آن میرسید را بیان میکرد. در این اواخر فقط نظر خودشان را در درس ارایه میکردند و غالبا نظریاتشان جدید بود. روششان هم عاملی در جهت زایش تفکر بود؛ به نوعی به مهندسی فقه شیعه میپرداختند و تفکر قالبی ارایه میکردند. مرحوم آقای خوئی به مرحوم آقای بجنوردی گفته بودند: «من وقتی از خانه به سوی درس میروم، فکرم را منظم میکنم و بعد تدریس میکنم.»
تفاوتهای آیتالله خوئی با شاگردش، آیتالله سیستانی چیست؟
ایشان هم برخی دیدگاههای روشنفکری را دارد. در مباحث رجالی هم بیشتر از آقای خوئی کار کرده است. اما همچون ایشان این نظرات و دیدگاههایش را تدوین و تالیف نکرده است.
منبع: ماهنامه مهرنامه
نظر شما :