سلیمینمین: نمیتوان تاریخ اسلام را از تاریخ ایران جدا کرد
مقام معظم رهبری فرمودند که در علاقه به ایران به جای تاکید بر ایران قبل از اسلام، بر ایران بعد از اسلام تاکید شود و اینکه افتخارات ایران بعد از اسلام در هیچ دورهای از تاریخ ایران وجود نداشته است. چه تفاوتی میان تاریخ ایران قبل از اسلام و بعد از اسلام وجود دارد و چه شرایطی بر ایران قبل از اسلام حاکم بوده است؟
این تاکید بر ایران قبل از اسلام در واقع یک سناریوی تبیین شده است که بعد از سقوط کامل انگلیسها بر ایران از کودتای ۱۲۹۹ صورت گرفت که هدف ایجاد تقابل بین اسلام و ایرانیت را دنبال میکرد. اینکه قبل از اسلام اقوام ایرانی ساکن در این فلات چه وضعیتی داشتهاند، بحث مفصلی را میطلبد اما به طور مسلم اگر شرایط مناسبی داشتند با آغوش باز اسلام را نمیپذیرفتند و اسلام را منجی و رهایی بخش خود از این شرایط بد ارزیابی نمیکردند. بنابراین بدون اینکه خواسته باشیم وارد جزییات شرایط ایران قبل از اسلام بشویم باید بر این نکته تاکید کنیم که علت استقبال ملتهای ساکن در فلات ایران از اسلام این بود که این دین را رهایی بخش خودشان از مظالم و شرایط بسیار سخت یافته بودند، طبیعی بود که جاری شدن شرایط جدید در ایران بعد از ورود اسلام استعدادها، قابلیتها و توانمندیهای این ملت را به سرعت رشد داد.
پیدایش دانشمندان مبرز و نامدار در مدت کوتاهی پس از ورود اسلام به ایران خود گویای این واقعیت است که چگونه اسلام توانست علم را در ایران گسترش دهد چرا که دسته کم همه بر این امر واقف بودند که قبل اسلام در ایران علم در انحصار یک طبقه خاص بود و فقط یک قشر خاص میتوانستند تحصیل کنند و هرگز بخش کشاورز، صنعتگر و طبقات متوسط جامعه حق تحصیل نداشتند و از تحصیل محروم بودند چرا که آنها حق نداشتند جایگاه طبقاتی خود را تغییر دهند بدین معنا که باید در همان جایگاهی که پدرانشان قرار داشتند، جای میگرفتند. اگر کشاورز بودند باید کشاورز میبودند، اگر صنعتگر بودند باید همچنان صنعتگری را دنبال میکردند. حق نداشتند از طبقه خودشان پا فراتر بگذارند. بنابراین در آن ایام این بحث جدی بود که تحصیل در انحصار یک قشر اندک برجسته در جامعه قرار داشت. آن داستانی که یک آهنگر حاضر شد تمام ثروتش را بدهد تا فرزندش تحصیل کند و کسب تحصیل نماید خود گویای شرایط آن زمان است.
زمانی که اسلام وارد ایران گردید، رشد و کسب علم را از انحصار خارج کرد و یک تحول بنیادین را در جامعه ایران به وجود آورد و این موجب شد که استعدادهای خفته و استعدادهای محروم شده از کسب علم به یکباره بتوانند در عرصههای مختلف علمی بدرخشند و دانشمندان مختلفی در عرصههای نجوم، طب و سایر بخشهای علمی در ایران ظهور کردند.
اگر این فرهنگ ۱۴۰۰ ساله اسلام از تاریخ و فرهنگ ایران گرفته شود، چه اتفاقی روی میدهد؟
توجه بفرمایید، اینها در هم ممزوج است. ما نمیتوانیم تاریخ اسلام را از تاریخ ایران جدا کنیم. هم خدمات ایران به اسلام بسیار حایز اهمیت است و هم خدمات اسلام به ایران و این دو آن چنان در هم تنیده شدهاند که قابل جداسازی نیستند. از قضا کسانی که تلاش میکنند تاریخ اسلام را از تاریخ ایران جدا کنند، اینان کسانی هستند که نه به اسلام اعتقاد دارند و نه به ایران بلکه صرفا اهداف دشمنان اسلام و ایران را دنبال میکنند، چرا که ایجاد تعارض کاذب بین اسلامیت و ایرانیت در این سرزمین یکی از اهداف دیرینه و بدخواهان ملت ایران بوده است.
انگلیسیها بعد از اینکه کودتای ۱۲۹۹ در ایران دنبال میکنند و رضاخان را روی کار میآورند برای اینکه بتوانند توان ملی ملت ایران را تضعیف کنند، هدف ایجاد تعارض بین اسلامیت و ایرانیت را دنبال مینمایند، اینکه ایرانیها قبل از اسلام دارای تمدن بودند و اسلام با ورودش این تمدن را از بین برده، سناریویی است که انگلیسیها نوشتهاند تا ایجاد تعارض کنند. این موضوع میبایست به خوبی از تاریخ استخراج گردد و به این هدف توجه ویژهای مبذول داشت، زیرا کسانی که به این تعارض دامن میزنند به طور قطع هیچ اعتقادی به ایرانیت ندارند گرچه به ظاهر با رنگ و پوشش ایرانیت در برابر اسلام میایستند اما واقعیتهای تاریخی پیش روی ما نشان میدهد که هیچ پایبندی به ایرانیت از خودشان به ثبت نرساندهاند. همین کسانی که در دوران پهلوی دم از ایرانیت میزدند وقتی مطالبات انگلیسیها یا زیادهخواهی انگلیسیها متوجه تمامیت عرضی ایران میشد و بخشی از ایران را تجزیه میکرد از این دریچه در مقابل تضعیف اسلام بر میآمدند و هرگز از خودشان واکنشی به عنوان علاقهمندان به این مرز و بوم نشان نمیدادند.
وقتی بحرین از ایران جدا شد، وقتی در دوران پهلوی اول بخشهایی از ایران به افغانستان و بخشهایی به ترکیه و بخشهایی به عراق واگذار شد، هیچ کدام از کسانی که دم از ملیت میزدند در برابر این خواسته انگلیسیها که این بخشها میبایست از ایران جدا بشود و به کشورهای تحت کنترل انگلیس اعطا بشود، اعتراضی از خود نشان ندادند. بنابراین تاریخ گویای این واقعیت است که این افراد صرفا ملیت را مستمسکی برای تضعیف توان ملی قرار میدهند والا هیچ علاقهای به ملیت، از خودشان به ثبت نرساندهاند یعنی هیچ کجا واکنشی از خودشان نشان ندادهاند که «چو ایران نباشد تن من مباد» به راحتی انگلیسیها بخشهایی از ایران را در دوران پهلویها جدا کردند، عوامل این چنینی به جای اینکه با انگلیسها مقابله کنند، همراهی کردند. میخواهم نتیجه بگیرم، هر کسی امروز نیز تلاش کند که این بحثهای کاذب را آگاهانه یا ناآگاهانه احیا کند، اهداف دشمن را دنبال میکند چرا که اسلام با ایران آن چنان در هم تنیده هستند که جدا کردن اینها ممکن نیست.
منبع: برهان
نظر شما :