کاظم اکرمی: اگر آیتالله طالقانی بود، قانون اساسی جور دیگری نوشته میشد
سمیه متقی
***
چنین روایت شده که تشکیل مجلس خبرگان قانون اساسی با آن تعداد و شرایط ابتکار آیتالله طالقانی بوده، چرا که برخی اعضای شورای انقلاب اصرار داشتند که پیشنویس قانون اساسی مستقیما به همهپرسی گذاشته شود و در مقابل جمع دیگری معتقد بودند که تدوین قانون اساسی باید در مجلسی مرکب از نمایندگان ملت مورد بررسی قرار گیرد و تصویب شود. پیشنهاد آیتالله طالقانی ناظر به چه اهداف و نگرانیهایی بود؟
بهترین روایت درباره تصویب پیشنویس قانون اساسی و مسائل مرتبط با آن را مرحوم مهندس عزتالله سحابی نقل کردهاند. ایشان در بخشی از مطالب خود آوردهاند که این پیشنویس در گذشته و در پاریس تهیه شده بود. هنگامی که امام به ایران بازگشتند این پیشنویس مطرح شد، اما مسئولین و انقلابیون نمیدانستند چگونه باید درباره آن تصمیم بگیرند، آیا تصویب آن در شورای انقلاب کفایت میکرد یا شورایی متشکل از نمایندگان مردم باید به بررسی و تصویب آن بپردازند. این بحثها از آنجا شروع شد که مرحوم بازرگان و برخی از اطرافیان وی معتقد بودند ما باید انتخاباتی برگزار کنیم تا مردم با تعیین نمایندگانی از سراسر کشور به بحث و بررسی این پیشنویس و تصویب قانون اساسی بپردازند. اما مشکل اینجا بود که ما به این قانون نیازمند بودیم و بر اساس دیدگاه مهندس بازرگان و همفکرانش ممکن بود تصویب آن بسیار طول بکشد و مطمئنا مستلزم ماهها بحث و بررسی بود؛ به همین دلیل آیتالله طالقانی به دنبال راه چاره گشت. پس از مدتی ایشان پیشنهاد کرد مجلسی با تعداد محدودتری از نمایندگان تشکیل شود. بنابراین با تایید این دیدگاه، انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی برگزار شد و در حدود ۷۶ نفر نماینده انتخاب شدند و من هم در کنار شهید آیتالله مدنی از حوزه انتخابیه همدان به این مجلس راه پیدا کردم.
پیشنهاد آیتالله طالقانی در روند تصویب قانون اساسی در مجلس خبرگان تا چه میزان راهگشا بود؟
با راه حل آیتالله طالقانی این کار واقعا سریعتر پیش رفت و طبیعتا با وجود ۷۶ نماینده نسبت به مثلا ۳۰۰ نفر، این مسیر با سرعت پیموده شد و به نتیجه رسید. اگر تعداد نمایندگان بیشتر بود طبیعتا زمان بررسی پیشنویس قانون اساسی بسیار طولانی میشد و شاید تا یکسال ادامه پیدا میکرد، اما ما شاهد آن هستیم که مجلس در اواخر مرداد ۵۸ تشکیل شد و قانون اساسی در آذر ماه به تصویب رسید و به همهپرسی گذاشته شد و قانون اساسی به تصویب رسید.
شما پیشتر گفته بودید: «مطمئن هستم اگر آفتاب عمر آیتالله طالقانی غروب نمیکرد، قانون اساسی به این نحو نوشته نمیشد.» آیتالله طالقانی چه دیدگاهی درباره قانون اساسی داشت؟
این صحبت من بر اساس شناختی است که نسبت به آقای طالقانی داشتم. باید توجه داشته باشید که ایشان دارای افکار خاصی بودند که مطمئنا اگر تا پایان دوره این مجلس حضور داشتند، در قوانین مصوب متجلی میشد. از مهمترین دیدگاههای ایشان وحدت جامعه بود. ایشان به منافع ملی، منافع همه ملت و گروههای آن و نیز به آزادی به خصوص آزادی بیان اعتقاد راسخی داشت و در دوران حبس در زندان اوین به تفسیر آیهای مشغول بود درباره کسانی که ایشان این افراد را غیرمسلمانانی میدانست که قوانین و شرعیات اسلام را رعایت نمیکنند اما با مبارزات خود به زندان میافتند. ایشان همواره این مساله را ذکر میکرد که این افراد به خاطر بیعرضگی ما متدینین و روحانیون که در بیان ندای اسلام در جهان ناتوان بودهایم، غیرمسلمان هستند. ما به نحوی عمل کردیم که بسیاری در جهان تصور میکنند طرفدار نظام بورژوازی، نظام سرمایهداری و به طور کلی حامی پولدارها هستیم و این افراد چون خود را حامی قشر ضعیف و فقیر و طبقه کارگر جامعه میپندارند، تصورشان آن است که ما و خودشان در مسیری جداگانه قرار داریم. اگر ما میتوانستیم به مردم جهان و روشنفکران کشورمان بفهمانیم که انبیا منادیان قسط و عدل هستند و خداوند در قرآن میفرماید ما انبیا را برانگیختیم تا مردم را تربیت و به قیام عدل و قسط دعوت کنند، موجب میشود مردم به رشدی برسند که بدانند عدل و قسط اصل و پایه است، خود به دنبال آن بروند و در اجرای آن قیام کنند نه اینکه پیامبر آنان را به قسط بخواند. به عقیده ایشان اشتباه و ناتوانی ما موجب جذب این جوانان و روشنفکران به جریانات چپ و تودهای شده است. آیتالله طالقانی همواره در تلاش بود که این افراد که در مسیر عدل هستند و به قسط دعوت میکنند، جذب دین شوند.
این طرز تفکر چطور میتوانست در تدوین قانون اساسی موثر بیافتد و در اصول آن متجلی شود؟
آیتالله طالقانی چون از دوره رضاخان هم با استعمار و هم با استبداد جنگیده بود، به خوبی استعمار انگلیس و امریکا را درک کرده و با آن در واقعه نهضت ملی شدن صنعت نفت و وقایع سال ۱۳۳۲ آشنا شده بود. ایشان در طول عمرش با استبداد دست و پنجه نرم کرده بود، در نتیجه به شدت با هر دوی این پدیدهها مخالف بود، طبیعتا متوجه شدهاید برخی با استعمار به شدت مخالف هستند اما در زمینه استبداد چندان ابراز مخالفتی نمیکنند به خصوص در برخی جوامع که گاه استبداد ملبس به مقدسات شده باشد، اما آیتالله طالقانی در این زمینه از هیچ تلاشی فروگذار نمیکرد. بنا به همین خصوصیات من معتقدم اگر آیتالله طالقانی تا پایان مجلس خبرگان قانون اساسی زنده مانده بود قطعا به نحوی و به صورت تصویب اصولی این افکار در قانون اساسی گنجانده میشد که به موجب آن وحدت ملی قوام مییافت و در هیچ شرایط و وقایعی دچار اضمحلال نمیشد.
همچنین بر اساس دیدگاه آیتالله طالقانی جامعه ما باید با قدرت به مقابله با استبداد و استعمار برخیزد و تلاش بسیاری صرف آن کند که گرفتار این دو پدیده نشده و موجبات تفرقه در جامعه ایجاد نشود. با این وجود ما شاهد آن هستیم که با درگذشت ایشان این افکار چندان در قانون اساسی با قوت و قدرت تجلی نیافت البته منظور من آن نیست که مثلا بحث وحدت ملی در قانون اساسی وجود ندارد بلکه به نظر من به گونهای نیست که مانع افراد شود و به کسی حق ندهد که اقوام مختلف و مذاهب گوناگون را از نظام دور سازد. برای نمونه همین عید فطر امسال، بنا به شنیدههای من اجازه برگزاری نماز عید به اهل تسنن داده نشد. این واقعه منجر به رنجیده خاطر شدن هموطنان سنی مذهب ما و بالطبع موجب ناراحتی جهان اسلام که اکثریت آن را اهل تسنن تشکیل دادهاند، شده و این موجب بدبینی و ناملایمات نسبت به نظام ما میشود. به نظر من اگر آقای طالقانی زنده میماندند قطعا مادهای برای تحکیم اتحاد ملت و جلوگیری از این حوادث در قانون میگنجاندند و یا لااقل درباره اقوام مختلف این کشور از جمله کرد، لر و عرب و ترک به نحو فعلی پیش نمیرفتیم و جامعه ما این رفتار و منش فعلی را نداشت. گرچه صدا و سیما تلاش بسیاری انجام میدهند و مقام معظم رهبری هم در بسیاری از سخنرانیهای خود بر این امر تاکید میکنند اما وقایعی که در جامعه در حال وقوع است این منافع اجتماعی و ملی را درصدر مسائل نشان نمیدهد. در دورههای گوناگون چه در دوره اصلاحات و چه دوره فعلی ما با این معضل مواجهیم که افراد با روی کار آمدن در تلاش هستند طیفها و گروههای مخالف یا متفاوت را به کناری برانند. در این باره باید بگویم، تقریبا یک ماه پیش در خدمت آقای خاتمی، رئیسجمهور سابق بودم. در بخشی از گفتوگویی که صورت گرفت، آقای خاتمی اظهار کردند من چقدر خون دل خوردم و تلاش کردم تا مشارکتیها پذیرفتند رئیس مجلس آقای کروبی باشد. آنها میگفتند ما پیروز انتخاباتیم و رئیس مجلس باید یکی از ما باشد. اینگونه دیدگاههای مبتنی بر گروهگرایی ما را دچار مشکل میکند همانطور که در حال حاضر هم اصولگرایان به آن روی آوردند؛ البته این طیف نیز در حال حاضر به چندین گروه تقسیم شدهاند که آنها هم با هم اختلاف دارند.
شما معتقدید با اعمال دیدگاه آیتالله طالقانی این گروهگراییها مطرح نمیشد؟
منظور من این است که بر وحدت ملی تاکید بیشتری میشد. آیتالله طالقانی فردی بود که اگر حضور داشت حتما در قانون اساسی موادی را میگنجاند که مذاهب و اقوام گوناگون در این مواهب ملی سهیم باشند، البته نمیگویم که حتما این قوانین مورد استفاده قرار میگرفت و به آن عمل میشد اما وجود این مواد قانونی مورد نیاز است که با درگذشت آیتالله طالقانی توجه کمی به آن شد. این بیتوجهی در مسائل مربوط به اقوام و مذاهب گوناگون در طول انقلاب زیاد بوده است. باز هم برای نمونه ما تاکنون وزیری از میان اهل تسنن نداشتیم یعنی واقعا در میان عزیزان اهل سنت هیچ انسان انقلابی، ایران دوست و موفق وجود نداشته است؟ مگر میشود؟ من به یاد دارم در آن زمان که مدیرکل آموزش و پرورش همدان بودم، آقای فانی هم مدیرکل آموزش و پرورش کردستان بود. یک مرتبه در میان صحبتهایم از او پرسیدم آیا شما که مدیرکل این استان هستید در میان روسای آموزش و پرورش شهرستانها از اهل تسنن هم استفاده میکنید یا شیعیان را از بیجار میآورید؟ که البته پاسخ ایشان مثبت بود و در برخی مناطق از اهل تسنن هم استفاده میکردند، ولی به صورت گستردهتر این همکاری صورت نگرفته است. گرچه در سخنان بزرگان مملکت بسیار بر وحدت ملی تاکید میشود که در این صورت کمبود حضور آیتالله طالقانی بیشتر احساس میشود.
آیتالله طالقانی در آغاز فعالیت مجلس خبرگان قانون اساسی به صراحت مخالفت خود را با برگزاری جلسات آن در ساختمان مجلس سنای دوره پهلوی اعلام کردند. علت این مخالفت چه بود که ایشان حاضر به نشستن بر روی صندلیها آن نیز نشدند؟
اینکه در ذهن و اندیشه ایشان چه میگذشته من اطلاعی ندارم اما در جلسهای که همراه با ایشان، آقای بهشتی و چند تن دیگر از نمایندگان حضور داشتم، در رابطه با اعتراضی که آیتالله طالقانی درباره محل مجلس کرده بودند، صحبت شد و ایشان علت این اعتراض را این چنین بیان کردند که این مکان مجلس طاغوت است و قوانین طاغوت در آن تصویب شده است و برگزاری مجلس پس از انقلاب در آنجا مناسب نمیباشد. البته این اعتراض تنها از سوی آیتالله طالقانی صورت نگرفت بلکه اشخاص دیگر از جمله آیتالله مدنی نیز به حضور در این محل اعتراض کردند و این مکان را برای تصویب قانون اساسی نامناسب میدانستند که در ادامه قضیه هم همان داستانی که در سؤال خود مطرح کردید پیش آمد و آیتالله با حضور در مجلس از نشستن بر صندلی نمایندگان دوره طاغوت اجتناب کردند و به روی زمین نشستند. البته این مساله اینگونه ختم شد که آقای بهشتی این اعتراض را به سمع امام رساندند و امام در پاسخ گفتند: در فضای فعلی، ما مکانی با این امکانات در اختیار نداریم که در آن، هر کس میکروفونی داشته باشد و امکان صحبت باشد، در فضای فعلی برای اینگونه مسائل، پول خرج کردن نیز مناسب نیست، پس این ساختمان و امکاناتش را به حساب غنیمت بشمارید. با این سخنان امام، آیتالله طالقانی و آیتالله مدنی در مجلس حضور یافتند و تا ۱۹ شهریور و روز وفات ایشان نیز این حضور تداوم داشت.
آیتالله طالقانی به عنوان زندانی سیاسی پیش از انقلاب چه دیدگاهی درباره برخورد با زندانیان سیاسی داشتند؛ کمااینکه آنچه در گفتوگو با اسکندر دلدم در اوایل انقلاب گفتند این بوده که: «(پس از انقلاب) زندان از این نوع (زندان سیاسی) هم نخواهیم داشت زیرا در صورت استقرار اسلام ابراز عقیده و بیان آزاد است و مردم برای ابراز نظر و عقیده منعی ندارند....» به عبارتی دغدغه ایشان در برخورد با مخالفین سیاسی چه بود؟
آیتالله طالقانی و هر کس که همانند ایشان میاندیشد از جمله خود من معتقدیم اگر ما بر اساس دین اسلام بیاندیشیم زندانی سیاسی نخواهیم داشت. اگر به حکومت امام علی توجه کنیم شاهد آن هستیم که در این دوره ۵ ساله هیچگاه پیش نیامد که فردی به دلیل انتقاد یا اندیشهاش به زندان افتاده باشد. در دوران حکومت امام علی بسیاری از خوارج به انتقاد پرداخته و حتی به ایشان اهانت میکردند، تا حدی که یکی از مخالفان میگوید: خدا مرگش دهد چقدر ایشان فقیه است. دوستان امام عصبانی میشوند و قصد عکسالعمل داشتند که امام به آنان میگوید طرف صحبتش من بودم و بگذارید سخن بگوید. این افراد گرچه مخالف بودند اما تا زمانی که شمشیر در دست نگرفته بودند و به جنگ مسلحانه نپرداخته بودند امام آنان را حصر نمیکرد و حقوقشان را از بیتالمال میداد و کسی از مخالفان به دلیل عقیدهاش به زندان نیفتاد، این رفتار تا زمانی است که جنگ نهروان واقع میشود و این جنگ هم که همه میدانیم افتخار تشیع است. برای بیان نمونهای دیگر، عبدالله بن مسعود از اصحاب پیغمبر در کتاب پیکار صفین میگوید در جنگ نزد امیرالمؤمنین رفتم و به او گفتم من و قبیلهام در جنگ نمیدانیم چه گروه حق است و چه گروه باطل، در همین فاصله چادر میزنیم، پس از اطمینان به گروه حق یاری میرسانیم. امام به این فرد اعتراض نمیکند و حتی به او نمیگوید که تو در غدیر بودی و دیدی که پیامبر گفته است من ولی مسلمین بعد از اویم، تو اینها را دیدی و نمیدانی که حق کیست و باطل کیست. امام با این فرد و قبیلهاش مدارا میکند و میگوید: این عین بصیرت در دین است، عین درک صحیح از دین. در جنگ با خوارج امام لباس رزم بیرون میآورد و به سوی آنان میرود و با آنان سخن میگوید با این کار ۵ هزار نفر را هدایت میکند. آیتالله طالقانی اینها را از دین خوانده و قبول داشت، من هم در این زمینه همفکر ایشان هستم که اگر ما با منتقدین و معترضین اینگونه برخورد کنیم، هرگز زندانی سیاسی نخواهیم داشت. البته ما در جامعه اسلامی هستیم و مطمئنا در این فضا نمیتوان به کسانی که بر ضد عقاید دینی اسلام و علیه قرآن فعالیت میکنند، فرصت انتشار روزنامه و کتاب داد، اما بسیاری هستند که در فضای عمومی تظاهر به بی دینی نمیکنند و علیه دین فعالیتی ندارند، اما در حوزه اجتماعی و اقتصادی مخالف و منتقد نظر حاکمیت هستند که باید اجازه فعالیت و ابراز نظر داشته باشند و اگر سخنان درستی میگویند از آنان استفاده شود. در هیچ جای نامه امام علی به مالک اشتر نیامده که با مخالفین خود برخورد کن. امام میفرماید: وقتی به جامعهای وارد میشوی افراد یا برادران دینی تو هستند یا برادران انسانی که با هر دو باید با عفو و رحمت رفتار کنی. در کنار آیتالله طالقانی، آیتالله مدنی هم بر این اعتقاد بود که اگر این منشور عملی و حکومتی ما باشد بنابراین ما نباید زندانی سیاسی داشته باشیم.
شما گفتید که بر اساس دیدگاه آیتالله طالقانی مجالی برای مخالفان دین در جامعه وجود ندارد، اما در گفتوگویی که ایشان در اوایل انقلاب داشتند، تاکید کردند همه افراد و حتی آنان که مخالف اسلام سخن میگویند باید اجازه صحبت داشته باشند و ابراز عقیده کنند.
منظور آیتالله طالقانی مطمئنا این بوده که در محلهای مرتبط با این موضوع باید این مباحث مطرح شود، آن هم در مجلات تخصصی وگرنه طبیعتا منطقی نیست در فضای عمومی و در میان عامه مردم این موضوعات مطرح شود. این دیدگاه آقای مطهری نیز هست که میگوید در دانشگاه الهیات یک مارکسیست باید عقاید مارکس را آموزش دهد، این عقاید باید در جامعه مطرح شود و خود قرآن کریم نیز صراحت دارد که خدا با دلیل با مردم سخن میگوید. علامه طباطبایی بیان میکند در هیچ آیهای در قرآن نیامده که بیدلیل و ندانسته بپذیرید و بهتر است برای شناخت این افکار افرادی که خود معتقد به آن هستند به توضیح و تشریح آن بپردازند. این آزادی بیان باید وجود داشته باشد و احتمالا منظور از این سخن ایشان همین بوده است.
پس از درگذشت ایشان چرا چنان جو مسمومی ایجاد شد که برخی حتی توطئه قتل ایشان را مطرح کردند و عدهای هم انگشت اتهام را به سوی آیتالله بهشتی نشانه گرفتند که شعار میدادند «بهشتی بهشتی، طالقانی را تو کشتی». چه جریاناتی درصدد این اختلافافکنی و گسترش شایعات بودند؟
این صحبت در میان عموم جامعه نبود و این سخنان از سوی منافقین مطرح شده است. من در تمام مدتی که هم آقای بهشتی و هم آیتالله طالقانی در مجلس حضور داشتند شاهد رفتار اخلاقی هر دو بودم و معتقدم آقای بهشتی رفتاری غیر از آنچه رضایت خدا باشد انجام نمیداد. حتی به خود ایشان هم گفته بودم من از درون شما آگاهی ندارم ولی آنچه در بیرون و رفتار شما هست نشان میدهد که شما از اولیای خداوند هستید. در رابطه این دو شخص هم باید بگویم که آقای بهشتی نهایت احترام را برای آقای طالقانی قائل بودند. این گونه شعارها را منافقین پیش از اینها برای ایجاد تفرقه میان این دو شخص والا بیان کردند. همه میدانند شهید بهشتی فردی مدبر و مدیر و انسان آزادهای بودند. پیش از پیروزی انقلاب آقایان طالقانی، سحابی و بازرگان از زندان آزاد شده بودند و من به همراه دو دبیر دیگر از همدان به تهران آمده بودیم و به خانه مهندس بازرگان رفتیم. در آنجا سخن از شخص برجستهای بود که به نجف و سپس به افغانستان رفته و در همین حین بحث که محتوایش را دقیق به یاد نمیآورم یکی از حضار گفت این روحیه و منش آقای بهشتی است که نه تنها از تلویزیون آلمان به تبلیغ منش اسلامی و عقاید دینی پرداخته بلکه در فرانسه نیز به همین شکل به تبلیغ دین مشغول است. آقای بهشتی نمونه اعلای اخلاق اسلامی است. من در دوران پیش از انقلاب کم و بیش ایشان را میشناختم و پس از انقلاب هم در دوره مجلس خبرگان با ایشان بودهام و هیچگاه خاطرهای از آن نشنیدهام و هیچگاه کسی این سخن را نگفته است که او رفتاری بر مسیر نفسانیات داشته است. این شعارها قطعا از سوی منافقین برای بر هم زدن روابط مطرح میشد وگرنه من در طول مدت مجلس خبرگان تا ۱۹ شهریور هرگز درگیریای میان این دو بزرگوار ندیدم و اگر هم اختلافی بود، به صورت جزئی و در رابطه با مفاد قانونی بود که در هر مجلسی طبیعی است.
بارزترین ویژگی شخصیتی آیتالله طالقانی که با گذشت زمان نیاز به آن همچنان احساس میشود، چیست؟
بارزترین ویژگی شخصیت ایشان ایمان واقعی به اسلام و تشیع بود. آیتالله طالقانی در نیم قرن پیش که در جامعه ما دانشجویان معمولا نمیتوانستند با روحانیت ارتباط برقرار کنند و کمتر در مساجد حاضر میشدند و علم، آگاهی و سیاست امروز وجود نداشت، فضایی ایجاد کرده بود که در مسجد هدایت این روابط برقرار شود. مسجد هدایت پایگاهی بود که مرحوم بازرگان، مرحوم دکتر سحابی و مرحوم مهندس سحابی و بسیاری از افراد دور آیتالله طالقانی جمع میشدند و ایشان به سؤالات و مشکلات این افراد پاسخ میداد و پاسخها همه بر اساس قرآن و محوریت آن بود، الحق که مسجد هدایت بود.
از دیگر ویژگیهای آیتالله طالقانی آزادگی ایشان بود. تمام آزادگان ایران و جهان به آیتالله طالقانی احترام میگذاشتند و حتی بیان میکنند در سالهای پایانی رژیم سابق که ایشان در زندان بودند، حتی بازپرسها هم به ایشان احترام میگذاشتند و جرأت جسارت به آیتالله را نداشتند. تمام انقلابیون جهان ایشان را میشناختند، ایشان نیز با جاذبهای که داشت تلاش میکرد همه را به اسلام دعوت کند و روح و جانش عجین با قرآن بود.
جامعه با رحلت ایشان چگونه برخورد کرد؟
با درگذشت ایشان خلا بزرگی در جامعه ایجاد شد. هیچگاه آن روز را از یاد نمیبرم. در خیابان انارکی خانه خواهرم بودم که این خبر را شنیدم و تا ساعتها گریه کردم. چقدر تلخ بود. جایشان خالی، که اگر بودند بسیاری از مشکلات به خصوص مشکلات نسل جوان از میان میرفت و انقلاب احتمالا به نحو دیگری پیش میرفت و فضای فعلی هم متفاوت میشد، عاش سعیدا و مات سعیدا. فضای آن روز چنان بود که امام در توصیفش میگوید عظمت ایشان به حدی است که مردم بیلی که با آن خاک بر جنازه میریختند را نیز میبوسیدند.
نظر شما :