هدایت‌الله بهبودی: دکتر بهشتی، کروبی و محلاتی مردم را از تظاهرات ۱۶ شهریور منع کردند

۱۷ شهریور ۱۳۹۰ | ۱۶:۰۱ کد : ۱۲۵۷ از دیگر رسانه‌ها
شکافی که بین حکومت و مردم در سال ۱۳۵۷ به وجود آمده بود، بسیارعمیق بود. البته ممکن بود این فاصله را با یک پل پر کرد. اما کاری که هفده شهریور کرد، این بود که این فاصله را با خون پر کرد. به نظر می‌رسید دیگر هیچ پلی نمی‌شود روی خون زد. عمق این فاصله به حدی شد که سلسله حوادث بعد از آن، چاره‌ای جز منتهی شدن به سقوط نظام شاهنشاهی نداشت.

 

***

 

متن زیر سخنرانی هدایت‌الله بهبودی، رییس دفتر ادبیات انقلاب اسلامی راجع به حادثه ۱۷ شهریور است که در نشست تخصصی «۱۷ شهریور، کالبد شکافی یک واقعه» در سال ۱۳۸۳ بیان شده است.

 

بسم‌الله الرحمن‌الرحیم. آنچه که از من می‌شنوید تا حدی به زمینه‌های تاریخی واقعه هفده شهریور مربوط است. این مطالب شاید بتواند برخی از علل حادث شدن این رویداد خونین را روشن کند. البته شاید یکی دو ضلع بیشتر از منشور حادثه در این فرصت ترسیم نشود. دو مقدمه کوتاه.

 

از منبع موثقی شنیدم که مجموعه آمار شهدای انقلاب اسلامی از قیام ۱۳۴۲ تا پیروزی انقلاب اسلامی حدود پنج هزار نفر برآورد شده است. اسناد و مدارک هم تقریباً این تعداد را تأیید می‌کنند. البته رقم کمتر از این است. اما با تسامح می‌گوییم پنج هزار نفر. این نشان می‌دهد که پیروزی انقلاب اسلامی با تمام ابعاد وسیعی که دارد، در مقایسه با انقلاب‌های دیگر هزینه‌های جانی بسیار کمی در پی داشته. توجه می‌دهم که هزینه‌های جانی، نه هزینه‌های دیگر. زندان‌ها، تبعید‌ها، شکنجه‌ها، محرومیت‌ها و ستم‌دیدگی‌ها مسائل دیگری است. از طرف دیگر برای نگهداری این انقلاب، بیش از دویست و بیست هزار شهید دادیم. این موضوع همیشه من را به فکر وا می‌دارد. در واقع اضلاع جدیدی از این حادثه و انقلاب را در ذهن آدم ترسیم می‌کند.

 

مقدمه دوم اینکه حکومت نظامی در قانون مشروطه، در ۱۲۹۰ شمسی تصویب شد. اما برای اولین بار در ایران، یک روز بعد از به توپ بسته شدن مجلس، در تهران حکومت نظامی اعلام شد. دو بار قبل از کودتای سیاه ۱۲۹۹، شاهد حکومت نظامی بودیم. هنگام کودتا هم، در تعدادی از شهر‌ها حکومت نظامی اعلام شد. هنگام اشغال ایران، باز با حکومت نظامی مواجه بودیم. مقطع مهم دیگر، بعد از کودتای ۲۸ مرداد بود که با حکومت نظامی مواجه هستیم. بعد از قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ باز حکومت نظامی داشتیم. اما از آن زمان تا ۱۳۵۷شمسی، ظاهراً دیگر حکومت نظامی در کشور برقرار نشد. با اینکه این نوع برخورد، در ۱۳۵۷ اول بار در اصفهان رخ داد، اما بین برقراری حکومت نظامی در اصفهان با تهران شباهت‌ها و تفاوت‌هایی است.

 

آن روز هم در اصفهان جمعه بود، هفده شهریور هم در تهران روز جمعه بود. در شورای تأمین استان اصفهان رئیس شهربانی گفت شهر کاملاً از دست من خارج است؛ من دیگر نمی‌توانم کاری بکنم. در تهران هم همین وضعیت در شانزدهم شهریور بود. رضا ناجی که فرمانده حکومت نظامی اصفهان بود، از رادیو رسماً اعلام حکومت نظامی کرد. کمتر از یک ساعت بعد هم آمد و از تلویزیون اعلامیه خواند.‌‌ همان روز اعلامیه حکومت نظامی اصفهان قرائت شد و مردم کاملاً در جریان قرار گرفتند. اما هفده شهریور تهران متفاوت بود.

 

فضای حوادث انقلاب اسلامی به نحوی است که نمی‌توانیم یک تکیه‌گاه کامل، یک ویژگی تمام قد برای هفده شهریور در نظر بگیریم و ببینیم چرا واقعه هفده شهریور رخ داد. اما می‌توانیم ماه مبارک رمضان سال ۱۳۵۷ را نقطه‌ای برای سلسله حوادث بعد از آن در نظر بگیریم و ببینیم چرا این حادثه خونین در میدان ژاله به وقوع پیوست. به خاطر ماهیت نهضت مردم که کاملاً جنبه مذهبی داشت، استعداد فراوانی برای بهره‌برداری از ظرف زمان‌هایی که به نحوی مذهبی بودند، پیدا می‌شد. از نمونه این‌ها هم ماه مبارک رمضان بود. اسناد نشان می‌‌دهد که سخنرانی‌ها در این ماه اوج گرفت. شدت دستگیری‌ها بسیار بالا رفت، به طوری که قبلاً سابقه آن را نداشتیم. تعدادی از تبعیدی‌ها را جا به جا کردند. ممکن بود این‌ها از همین بلندگوهای ماه رمضان مردم را تحریک کنند. مجموعه سخنرانی‌ها و حرف‌هایی که توسط روحانیت در ماه رمضان ایراد می‌شد، رژیم را دچار نگرانی کرد. پانزده مرداد مصادف با اول ماه رمضان بود. در این ماه اتفاق بزرگ دیگری داریم که تغییر عمده‌ای در حکومت به وجود آورد و آن آتش‌سوزی سینما رکس آبادان بود. سیصد و هفتاد و هفت نفر در این حادثه سوختند. البته ده نفر موفق به فرار شدند. چهار نفر هم زخمی شدند. در نخستین ساعت بعد از این حادثه، تعدادی جلوی شهربانی آبادان جمع شدند (با عرض معذرت) شعار مرگ بر امام دادند. این یکی از نشانه‌هایی است که معلوم می‌کند برنامه‌ریزی‌ پشت این ماجرا برای بدنام کردن نهضت اسلامی بود. اما نخستین واکنش‌ها از فردای آن روز انگشت اتهام را به سوی رئیس شهربانی آبادان، افسر بدنامی که سرتیپ رزمی نام داشت و در ۱۹ دی ۱۳۵۶ هم در قم آن کشتار را انجام داده بود، برد. وی به حدی دچار اضطراب شده بود که فوراً شورای تأمین استان را تشکیل می‌دهد و از مسئولین استان می‌خواهد که حکومت نظامی در آبادان برقرار کنند. مسئول ساواک آبادان می‌فهمید که این به خاطر ترسی است که برای رئیس شهربانی حادث شده و مایل است به خاطر حفظ جانش در آبادان حکومت نظامی اعلام شود. با شاه مشورت می‌کند و در ‌‌نهایت نمی‌پذیرند.

 

این حادثه تأثیر فراوانی بر سخنرانی‌های بعدی ماه مبارک داشت، به نحوی که دولت را وادار کرد عکس‌العمل سریعی از خود نشان دهد. همیشه در بحران‌هاست که حکومت‌ها دچار تغییر و تحول شدید می‌شوند. مجله خواندنیها روز اول شهریور که منتشر شد، نوشت دولت آموزگار استعفا می‌دهد. حدود سه چهار روز طول می‌کشد تا این مجله چاپ شود. بنابراین خبر، شاید فردای حادثه سینما رکس درز کرده بود. ۲۸ مرداد سینما رکس آتش گرفت، دو روز بعد خواندنیها اعلام کرد دولت آموزگار در حال تغییر است. اول یا دوم شهریور بعضی از منابع خارجی اعلام کردند که جایگزین او جعفر شریف امامی است. فردای آن روز مصادف با ضربت خوردن حضرت علی (ع) و شهادت امام اول بود؛ خبر تغییر دولت را اعلام نکردند. فردای شهادت حضرت امیر (ع)، یعنی روز پنجم شهریور، تغییر دولت اعلام شد و جعفر شریف امامی کابینه‌اش را به شاه معرفی کرد. جمشید آموزگار هم که ماهیتی دوگانه داشت، هم ایرانی محسوب می‌شود و هم امریکایی، بار و بندیلش را بست و به آن کشور رفت. شعار جعفر شریف‌امامی مشهور است. همه‌تان می‌دانید که دولت خودش را دولت آشتی‌ ملی نام نهاد. اقداماتی هم کرد که اگر پشتوانه‌های مبارزاتی امام نبود، چه بسا برای آرامش جامعه کافی بود. چنانچه اسناد نشان می‌دهد، در گروه‌هایی از مردم و روحانیون اقدامات شریف امامی مؤثر واقع شد، یعنی آن‌ها را تحت تأثیر قرار داد. شریف امامی قمارخانه‌های کوچک و بزرگ را بست. تاریخ شاهنشاهی را دوباره به تاریخ هجری تبدیل کرد. دستور پیگرد و دستگیری کسانی را که مشهور به فساد بودند، داد. بعضی‌ها را دستگیر کرد. یک نوع آزادی در مطبوعات ایجاد شد که قبل از آن سابقه نداشت. مطبوعات اجازه پیدا کردند حوادثی را که در کشور رخ می‌دهد منعکس کنند.

 

یکی از موارد، چاپ عکس امام خمینی در هفتم شهریورماه، در صفحه اول روزنامه اطلاعات بود. البته خبری که چاپ کرده بودند چندان معتبر نبود، اما خود این کار در روزنامه خیلی عجیب به نظر می‌رسید. اما امام و روحانیونی که پیرو ایشان بودند، از این اقدامات قانع نشدند. این را عوام‌فریبی نامیدند و شریف امامی را به گربه‌ای تشبیه کردند که آن روز زاهد شده است. آن طور که از اسناد بر می‌آید، زمزمه‌های راهپیمایی عید فطر و برگزاری نماز، در نهم شهریور توسط دکتر مفتح و بعد از سخنرانی دکتر باهنر در مسجد قبا به وجود آمد. دکتر مفتح اعلام کرد روز سیزدهم شهریور در تپه‌های قیطریه نماز عیدفطر برگزار خواهیم کرد. سال قبل هم این نماز در تپه‌های قیطریه برگزار شده بود. اینهایی که من می‌گویم از اسناد است، یعنی ساواک دارد تمام حوادث را ضبط می‌کند. طبیعتاً در مقابل، عکس‌العمل هم نشان می‌دهد. روز یازدهم، دو روز بعد، باز آقای مفتح علناً از مردم خواست که در تپه‌های قیطریه حاضر شده و نماز عید فطر را بخوانند. دستگاه امنیتی که دید موضوع جدی است و احتمال راهپیمایی بعد از نماز وجود دارد، برای اینکه تا حدی بتواند جلوی گردهمایی و احیاناً راهپیمایی را بگیرد اقدام به شایعه‌پراکنی کرد. دستوری که پرویز ثابتی برای پراکندن این شایعه می‌دهد این است: «دولت به مأمورین دستور داده چنانچه در روز عید فطر دسته‌جاتی به تظاهرات پرداختند، آن‌ها را به گلوله ببندد.» از این طریق می‌خواست در دل مردم وحشت بیاندازد. اینکه شایعه در جامعه رواج پیدا کرد یا نه، من اطلاعی ندارم.

 

یک روز بعد، دوازدهم شهریور، باز دکتر مفتح در مسجد قبا اعلام کرد غیر از نماز عید فطر، روز پنجشنبه شانزده شهریور هم تعطیل عمومی داریم. در تهران و برخی از شهر‌ها تعدادی از مردم در درگیری با حکومت شهید شده بودند. برای احترام به این شهدا اعلام کردند که روز پنجشنبه شانزدهم شهریور در تهران تعطیل عمومی خواهیم داشت. این پیشنهاد به سرعت در شهرهای دیگر هم مطرح شد. این خبر را روحانیون اعلام کردند، اما مراجع قم عکس‌العملی در برابر آن نشان ندادند. به تماس‌هایی که با آن‌ها گرفته می‌شد و می‌خواستند از آن‌ها بپرسند آیا پنجشنبه را تعطیل کنیم یا خیر، پاسخی نمی‌دادند. آنچه که در عید فطر اتفاق افتاد، از این جهت مهم بود که تا آن تاریخ، نظام شاهنشاهی مستقیم این قدر مردم را در خیابان علیه خود لمس نکرده بود. در‌‌ همان روز، منابع خارجی، روزنامه‌ها و خبرگزاری‌ها اعلام کردند که این بزرگ‌ترین حرکت علیه حکومت شاه تا امروز محسوب می‌شود. این حرف‌ها را که من می‌‌زنم، شاید هم برای من و هم تصورش برای شما، بعد از گذشت بیست و پنج، شش سال خیلی ساده باشد. اما واقعیت این است که اگر آدم بتواند خود را از این دوره بِکَنَد و به آن زمان نزدیک کند، وجود این همه جمعیت در خیابان‌ها، انزجار از حکومت، شعار دادن مستقیم علیه شاه، گلباران کردن مأموران شهربانی یا نظامیانی که گوشه و کنار ایستاده‌اند، انداختن حلقه‌های گل به گردن مأموران شاهنشاهی، روی سرشان نُقل پاشیدن و تشویق آن‌ها به اینکه به مردم بپیوندند، نکاتی نیست که حکومت بتواند به راحتی از کنار آن‌ها بگذرد و یا اهمیتی به آن‌ها ندهد. شاید خود مردم هم در آن موقع با تعجب به این موضوع نگاه می‌کردند. حداقل رقمی که گفته شده نزدیک به حدود ششصد هزار نفر در جاده قدیم، دکتر شریعتی فعلی، در سیزده شهریور راهپیمایی کردند. طبق اسناد، جامعه روحانیت هنوز تشکل رسمی پیدا نکرده بود اما دور هم جمع می‌شدند و مشورت می‌کردند. تا حدی هم در حرکت‌ها و سازماندهی حرکت‌ها مشارکت داشتند. روز چهارشنبه پانزده شهریور، روحانیون تهران دور هم جمع می‌شوند تا درباره پیشنهادی که آقای مفتح برای تعطیلی و راهپیمایی کرده بود، تصمیم جدی بگیرند.

 

 شهید محلاتی در خاطراتش در مورد آن جلسه می‌گوید: «روز چهارشنبه جلسه داشتیم و صبح تا عصر رفقا بحث می‌کردند. بعضی‌ها می‌گفتند خونریزی می‌شود، بعضی‌ها می‌‌گفتند باید اعلامیه داد. یادم هست من مسئول ستاد برگزاری راهپیمایی شده بودم. با یکی از رفقا اعلامیه هم نوشتیم. مع‌ذلک خیلی از رفقا ترسیدند و رفتند. ولی ما رفتیم که این راهپیمایی را اداره کنیم.» نمی‌خواهم بگویم صد در صد همین جور است، ولی به هر حال این نقلی است که گفته شده است. شاید یکی دو جا قرینه هم داشته باشد. به هر حال این دودلی در روحانیت تهران دیده می‌شد. اما حکومت متوجه شده بود که راهپیمایی روز شانزدهم شهریور قطعی است. به همین دلیل هم یک روز قبل، پانزدهم شهریور، اعلامیه‌ای که شدید‌اللحن هم بود نوشت و از تریبون‌های عمومی و نشریات به اطلاع مردم رساند. حکومت رسماً گفت که با هرگونه اجتماع و گردهمایی برخورد خواهم کرد. کسانی که می‌خواهند راهپیمایی کنند باید از شهربانی اجازه بگیرند.

 

روز شانزدهم، نود و پنج درصد مغازه‌های سطح تهران بسته بود. بازار شمیران، بازار بزرگ تهران، بازار شهر ری کاملاً بسته بودند. حرکت مردم از مناطق مختلف، گسترده‌تر از عید فطر شروع شد. از میدان ونک، از جاده قدیم و از سرآسیاب و پیروزی فعلی، از شهباز یا هفده شهریور فعلی و از مبادی مختلف مردم شروع به حرکت کردند. بدنه جمعیت به سمت خیابان شاه‌رضای قدیم و انقلاب فعلی بود. در اسناد ساواک آمده که در خیابان آیزنهاور یعنی آزادی فعلی، مرتباً اعلام می‌شد که جمعیت فردا صبح ۵۷/۶/۱۷ در خیابان شهدا، نامی که تظاهرکنندگان به خیابان ژاله دادند، اجتماع کنند. عین جمله همین است. شاید ده شهریور بود که بعد از جلسه‌ آقای یحیی نوری نزدیک میدان شهدا، وقتی مردم متفرق می‌شدند، بینِ نظامی‌ها یا نیروهای شهربانی با مردم، درگیری پیش آمد و یک یا دو نفر به شهادت رسیدند. از این روز به بعد، خیابان ژاله به خیابان شهدا معروف شد. سند اینجوری ادامه می‌دهد: «تعدادی موتورسیکلت سوار نیز با صدای بلند اظهار کرده‌اند کمیته دستور داده در میدان ژاله جمع شوید.» من هر چی فکر کردم متوجه نشدم که منظور از کمیته چیست. اگر کمیته برگزاری راهپیمایی است که روحانیت تصمیم قاطعی برای راهپیمایی شانزده شهریور نگرفته بود. اگر منظور‌‌ همان روحانیتی است که نمایندگانِ راهپیمایی بودند، این‌ها هم که به احتمال زیاد دودل بودند و تصمیم جدی نداشتند. حتی بعد از اینکه دولت در پانزده شهریور آن اعلامیه شدیداللحن را داد، روحانیت تهران، اعلامیه‌ای نوشتند که شهید محلاتی هم زیرش را امضا کرده است. همه آقایان هستند، دکتر بهشتی، آقای کروبی و.... مردم را از تظاهرات منع کردند و گفتند که چون روز شانزدهم شهریور احتمال خونریزی است، به خیابان‌ها نیایند. اعلامیه هم موجود است.

 

با این حال مردم که به نظر من عده زیادشان و نه همه، گوششان خیلی به حرف روحانیت نبود، توصیه‌های روز شانزده شهریور را چندان گوش نکردند و به راهپیمایی ۱۷ شهریور آمدند. اما این احتمال که روحانیون محترم بعد از دیدن این راهپیمایی، آمده و راهپیمایی را هدایت کرده باشند وجود دارد. چون در میدان شهیاد، آزادی فعلی، قطعنامه‌ هم خوانده شد. مفاد قطعنامه هم در اسناد منعکس شده است. نمی‌شد این قطعنامه را آدم‌های معمولی بنویسند، چون لحنش معلوم است که قلم یک روحانی است و گروهی از روحانیون این قطعنامه را سبک و سنگین کرده‌اند. می‌شود گفت این قطعنامه بعد از راهپیمایی خوانده شد، یعنی مردم تا حدی متفرق شده بودند. قطعاً روحانیت برای تجمع هفده شهریور تأییدیه‌ای نداد، چه رسماً و چه لفظاً. این تجمع خودجوش بود. مثل شانزده شهریور. حتی مثل سیزده شهریور. هم دکتر باهنر و هم دکتر مفتح، بعد از نماز و خطبه، رسماً اعلام کردند که مردم، متفرق شوید. ما دیگر برنامه‌ای نداریم. تمام شد. اما آنجا هم مردم گوش نکردند و راه افتادند. تظاهرات شانزده شهریور یازده ساعت طول کشید، از هشت صبح تا هفت بعد از ظهر.

 

به نظر من این دو راهپیمایی و تظاهرات، تأثیر شگرفی در بدنه حکومت شاه گذاشت و به شدت آن را وحشت‌زده کرد. این وحشت در کتاب «تصمیم شوم» که صورت جلسه شورای امنیت است، کاملاً مشخص است. این وحشت از لابه‌لای صحبت‌هایی که مسئولین می‌کنند کاملاً روشن است. می‌خواهم بگویم که حکومت چاره‌ای جز برقراری حکومت نظامی نداشت. همه چیز داشت از دست می‌رفت. اگر قرار بود شبیه سیزده شهریور و شانزده شهریور، در هفده شهریور هم تکرار شود، شیرازه امور از هم می‌پاشید. ما اکنون از موضع انقلابیون می‌گوییم: عجب کار بدی کرد. ولی انصافاً اگر بخواهیم از موضع حکومت برخورد کنیم، باید به نظامی که همه‌چیزش دارد از بین می‌رود، حق بدهیم. او می‌خواهد جلوی سقوطش را بگیرد. تنها راهی که به نظر می‌رسید پیش رو داشت، همین اعلام حکومت نظامی بود. طبق نوشته‌ها و اسنادی که منتشر شده، اول بار ناصر مقدم، جانشین نعمت‌الله نصیری این پیشنهاد را به شاه می‌دهد. شاه می‌گوید که باید در شورای امنیت مطرح شود. بلافاصله شورای امنیت را حدود ساعت شش بعد از ظهر تشکیل می‌دهند. چون مطرح می‌شود که باید از تصویب هیات دولت هم بگذرد، اعضای هیات دولت را هم با خبر می‌کنند و اعضاء هیات دولت در بین جلسه به این‌ها ملحق می‌شوند. منوچهر آزمون متن حکومت نظامی را می‌نویسد. بعد مشورت می‌کنند. بالا، پائین می‌کنند. روی شهرهایی که باید در آن‌ها حکومت نظامی برقرار شود، بحث می‌‌کنند. جاهایی مثل کازرون و جهرم که در مقایسه با شهرهای دیگر حرکت‌های آنچنانی نداشت، اما برای ترس از عشایری که در آن مناطق بودند، آنجا‌ها را هم حکومت نظامی اعلام می‌کنند. در ‌‌نهایت متن حکومت نظامی را شریف امامی، شاید دور و بَرِ ده شب، تلفنی به شاه اطلاع می‌دهد. متن را برای شاه می‌‌خواند. او هم یکی دو جایش را از پشت تلفن دستکاری می‌کند. مثلاً می‌گوید اینجایش را بنویسید عناصر خارجی. یکی دو تا اضافه می‌کند و در ‌‌نهایت تصویب می‌شود. منتها در صورتجلسه‌ای که منتشر شده، اصلاً معلوم نمی‌شود که این متن کِی باید خوانده شود. همه می‌گویند فردا. فردا بدهید روزنامه‌ها چاپ کنند. فردا بدهید رادیو تلویزیون این متن را بخواند.

 

ظاهراً اول بار شش صبح و احتمالاً از رادیو خوانده می‌شود. خیلی‌ها نمی‌دانستند حکومت نظامی اعلام شده است. چه می‌دانستند و چه نمی‌دانستند، باز هم مردم می‌آمدند. یعنی آن شوری که با دو راهپیمایی سیزده و شانزده شهریور در غالب مردم ایجاد شده بود، اطلاع کامل از حکومت نظامی، باز آنان را در صحنه حاضر می‌کرد. به هر حال حادثه بسیار غم‌انگیزی اتفاق افتاد. شکافی که بین حکومت و مردم در سال ۱۳۵۷ به وجود آمده بود، بسیارعمیق بود. البته ممکن بود این فاصله را با یک پل پر کرد. اما کاری که هفده شهریور کرد، این بود که این فاصله را با خون پر کرد. به نظر می‌رسید دیگر هیچ پلی نمی‌شود روی خون زد. عمق این فاصله به حدی شد که سلسله حوادث بعد از آن، چاره‌ای جز منتهی شدن به سقوط نظام شاهنشاهی نداشت.

 

 

منبع: کالبد شکافی یک واقعه، هفده شهریور ۱۳۵۷، موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی

کلید واژه ها: هدایت الله بهبودی 17 شهریور


نظر شما :