احمد اشرف: بازاریان فکر میکردند پس از انقلاب مالیات نمیدهند
۱) شما در جایی اشاره میکنید که اتحاد بین بازار و روحانیت پایه بسیاری از جنبشهای سیاسی بوده است. آیا بازار از پیکره واحدی تشکیل شده بوده است. یعنی بخش ملی بازار هم پیرو روحانیت بوده است؟ نکته دیگر این است که این روحانیت مبارز و تحریککننده بازار چه کسانی بودهاند؟ همچنین شما میفرمایید که رفتار مذهبی شاخص فعالیت بازاریان بوده است و آنها برای افزایش اعتبار خود حتی تظاهر به رفتار مذهبی میکردند. حال همین بازاریان را در پیوند با روحانیت فعالان عرصه سیاسی میدانید. اما یک نکته وجود دارد. ما در تحقیقی میدانی از سه بازاری سرشناس تهرانی پرسشی به این مضمون را مطرح کردیم: شما تا چه اندازه در فعالیتهای سیاسی قبل از انقلاب مشارکت داشتید؟ اساسا چه گروهی در بازار بیش از دیگران در فعالیتهای سیاسی مشارکت داشتهاند؟ هر سه پاسخ دادند به مبارزان کمک مالی میکردند و تلاش داشتند به این صفت شناخته نشوند. از طرف دیگر هر سه گفتند: «بیش از ماها شاگردان مغازهها و افرادی که سرمایه در اختیار نداشتند وارد فضای سیاسی میشدند و خواهان حرکات رادیکال بودند. بهطور مثال بدنه فدائیان اسلام از همین افراد تشکیل شده بود.» با این اوصاف شما این تحلیل را تا چه اندازه صحیح میدانید؟ البته شما خود در جایی گفتهاید از مجموع ۶۴۶ کشته شده فعالیتهای انقلابی تهران، بیش از نصف آنها از لایههای پایین، متوسط رو به پایین و بازاریان جوان بودهاند. بازاریان جوان شاید هم گروهی باشند که افراد مورد پرسش ما از آنها به عنوان گروه شاگردان یاد میکردند.
پاسخ این سوالات شما بهطور مبسوط در مقاله بازار و روحانیت (که به فارسی هم ترجمه شده است) مورد بررسی قرار گرفته است و قشرهای کاملا متمایز بازاریان شامل تجار به عنوان روسای درجه اول بازار (که خود در رده پایین اعیان شهر قرار داشتند) و سپس رؤسای اصناف و در رده آخر شاگردان و پادوها و فروشندگان دورهگرد و حتی دراویش و گدایان مورد بررسی قرار گرفتهاند. البته این قشرهای متمایز طبعا دارای منافع متفاوت و گرایشهای متمایز بودهاند که در مقاله به تفصیل مورد بررسی قرار گرفته است. در اینکه بازاریان گرایش مذهبی داشتهاند تردیدی وجود ندارد. یعنی غالبا از مسلمانان معتقد و مؤمن بودهاند که عموما نماز و روزه آنان ترک نمیشده است. بنابراین با روحانیت ارتباط نزدیک داشته و در انتخاب مراجع هم مؤثر بودهاند.
این وضع موجب شده بود که یک فضای اجتماعی مشترک و مناسب برای همکاری این دو نیروی مؤثر در اوضاع و احوال مناسب، وجوه پیدا کند. گاهی تجار محرک علما بودند و گاهی علما محرک تجار تا از این فضای مناسب موجود برای مقاصد سیاسی و اقتصادی و اجتماعی خودشان بهرهبرداری کنند. بنده هرگز سخنی از اینکه بخش ملی یا غیرملی بازار تابع چه کسی بوده است نکردهام. بنابراین این سؤال برای بنده معنا نمیدهد.
بخش ملی بازار هم مثل بقیه نماز میخواند و روزه میگیرند و تمام مراسم مذهبی را انجام میدهند و کاملا با روحانیت در تماس هستند. اما اینکه پیرو مقاصد سیاسی روحانیت هستند یا نیستند، بستگی به اوضاع و احوال زمان دارد؛ مثلا در شورش تنباکو تجار تنباکو علما را برای اعتراض زیر فشار قرار دادند و حتی در مشهد برای پیوستن علما به جنبش تظاهرات مداوم در برابر بیت علما انجام دادند و در واقع به زور آنان را وارد مبارزه کردند. در انقلاب مشروطیت هم تجار بزرگ بودند که به سبب افزایش عوارض گمرکی، مدت ۶ سال از ۱۹۰۰ تا ۱۹۰۶ به اعتراض مداوم و تحریک علما پرداختند و با توجه به دستهبندی و منافعی که علما داشتند، سرانجام آنان را وارد گود کردند.
در جنبشهای ملی شدن نفت هم بخش ملی بازار که در ابتدا رهبری سیاسی ـ مذهبی آیتالله کاشانی را پذیرفته بودند، پس از جدایی ایشان از دکتر مصدق بیشتر به رهبرانی چون آقای آیتالله زنجانی و آیت الله طالقانی روی آوردند، اما در قیام ۱۵ خرداد و انقلاب اسلامی بهطور کاملا مشخصی پیروان آیتاللهالعظمی خمینی (امام خمینی (ره)) که بخش کوچکی از روحانیت را تشکیل میدادند وارد عمل شدند. در بازار تهران غالب تجار بزرگ مقلد آیتالله خوانساری بودند که مورد احترام دستگاه هم قرار داشتند. بازار تهران تابع ایشان بود اما با اینکه تجار سهم امام خود را معمولا به ایشان میدادند ولی همواره سهمی را هم به آیتالله خمینی تقدیم میکردند تا مورد اعتراض نیروهای مبارز قرار نگیرند. اما هنگامیکه مبارزه آغاز شد، نیروهای مبارز که غالبا از شاگردان اصناف بودند، تا بدان حد عرصه را بر آیتالله خوانساری تنگ کردند که سرانجام در نماز ایشان اغتشاش کردند. بنابراین نظر بنده عینا همانند نظر سه تاجر محترمی است که سرکار آنان را مورد تحقیق میدانی قرار دادهاید.
۲) شما گفتهاید که تجار در عصر مشروط در بازار منزلت خاصی داشتند و حتی مثالی آوردید به این مضمون: «اینجا مجلس است یعنی جایی که همه نمایندگان با هم برابرند. اینجا بازار نیست که شما به کسبه دستور دهید.» آیا در دهههای بعدی بهخصوص در دورهای که سرمایهداری صنعتی در کشور رشد کرد (دهه ۵۰) همچنان تجار بازار چنین منزلتی داشتند؟ در دورهای که اتاقهای بازرگانی نقش فعالی در جذب فعالان اقتصادی داشتند، باز هم بازار و تجار صاحب قدرت اجتماعی بودند؟
تجار همواره در رده بالای بازار قرار داشتهاند. از ابتدای دوره اسلامی در قرون وسطی تا به امروز. اما امروز که صنایع رشد کردهاند، تجار صاحب صنعت هنوز در بازار حجره دارند. پس اگر تاجر صاحب صنعت گردن کلفتی پیدا شود، در بین تجار در مقام بالاتری قرار میگیرد.
در اینجا نکته پراهمیتی که مطرح میشود آن است که صنعتی شدن ایران، همچون بسیاری از کشورهای در حال رشد به صورت صنایع جایگزین واردات صورت گرفت. صاحبان صنایع، غالبا تجار واردکننده همان کالایی بودند که آن را وارد میکردند. آنان پس از آشنایی با کارخانجات تولیدکننده کالاهای وارداتی و سردرآوردن از کم و کیف کار، همان کارخانهها را وارد میکردند و به صورت تاجر صاحب صنعت درمیآمدند. اما همیشه ریشه در بازار داشتند و از روابط بازار برای توزیع کالاهای کارخانه سود میجستند. اتاق بازرگانی یعنی بهطورعمده اتاق تجار بزرگ که در کار واردات و صادرات فعالیت دارند و غالبا هم در بازار حجرهای دارند.
۳) شما میگویید «تجار توان بسیج تودهها را داشتند.» این امکان بر چه اساسی برای تجار ایجاد شده بود؟ آیا در دهههای پس از مشروطه یعنی سالهای دهه ۵۰ هم این امکان وجود داشت؟ آیا در سالهای بعد از انقلاب هم این امکان وجود داشت؟ اگر در دهه ۶۰ هنوز چنین موقعیتی برای تجار و بازار باقی بود، چرا هیچگاه بازار در دهه ۶۰ وارد اعتصاب یا اعتراض گسترده نشد؟ در صورتی که در این دهه فشار اقتصادی شدیدی بر بازار به جهت سیاستهای اقتصادی دولت وارد میآمد. براساس گفتههای شما در آخرین کتابتان که در ایران ترجمه شده، در سال ۱۲۶۰ تجار حتی خواهان عزل وزیر تجارت شده بودند ولی در دهه ۶۰ وزیر بازرگانی به خواستههای بازار کوچکترین توجهی نداشت؟
از عصر مشروطیت تا آغاز دهه ۱۳۴۰ بازار مهمترین فضای مشخص اجتماعی در شهرها را تشکیل میداد و هنوز هم از نظر تجمع، فضای اجتماعی بسیار مشخص و بااهمیتی است؛ مثلا در همین دهه پیش از انقلاب اگر دولت یک واحد دانشگاهی مثلا دانشکده فنی را تعطیل میکرد، کمتر کسی از آن مطلع میشد اما اگر بازار بسته میشد، دیگر نمیشد آن را ندیده گرفت و خبر آن به سرعت در همهجا منتشر میشد. در دهه ۱۹۶۰ بازار زیر فشار نبود و در حال استفاده از رشد سریع اقتصادی بود. در دهه ۱۹۷۰ بود که بازار رونق فراوان یافت اما مقامات دولتی با اتکای به زور و خودکامگی دستگاه بازاریان را با سیاست تثبیت قیمتها زیر فشار قرار داده بودند. در آن زمان بازار امکان قدرتنمایی نداشت اما هنگامیکه فضای سیاسی کمی باز شد و شاه را زیر فشار گذارد و رفتهرفته نیروهای عمده شهری یعنی بازار و مسجد از یکسو و مدرسه و دانشگاه از سوی دیگر وارد کار شدند و آیتاللهالعظمی خمینی وارد صحنه شدند، آن وقت بازاریان هم با انقلاب همراه شدند.
۴) شما میفرمایید در بازار تهران دهه ۴۰ و ۵۰ توسعه شهری سبب شد تا بخشی از بازار خود را با طبقه متوسط سازگار کند و اساسا به محل خرید این طبقه بدل شود. آیا این رابطه با طبقه متوسط که خود به لحاظ سیاسی و اجتماعی تحت تاثیر الگوهای مدرنتری بود، به دگردیسی رفتاری بازار کمک نمیکرد؟ هنوز بازار الگوهای سنتی و مذهبی را پیش روی خود داشت؟
البته تحول رفتارهای اجتماعی در بازار هم موثر است اما بازار همواره الگوهای رفتاری سنتی را به هر نحوی که بود حفظ میکرد. اگر شما بازار زمان ناصرالدین شاه یا حتی اوایل رضاشاه را با بازار پیش از انقلاب مقایسه کنید، به خوبی این تحول را ملاحظه میکنید.
۵) شما در جایی گفتهاید که فروشگاههای سطح شهر و دور از بازار با بازار به رقابت نمیپرداختند و خدمات بازار را تکمیل میکردند. اما برخی بازاریان معتقدند که توسعه فروشگاههای سطح شهر سبب تضعیف بازار شده بود و بر همین اساس برخی بازاریان قدیمی هم دفتر کار خود در سالهای دهه ۶۰ را به مرکز تهران انتقال دادند. آنها این اتفاق را تضعیف سیاسی بازار میدانستند؛ چرا که حالا هم چهرههای شاخص در بازار نبودند و هم قدرت اقتصادی بازار کم شده بود. شما این تحلیل را درست میدانید؟ اساسا اگر توجه کرده باشید در دهه ۷۰ راهاندازی فروشگاههای زنجیرهای شهروند به همین معنا تفسیر شد. در دهه ۸۰ هم هنگامی که بازار تهران در اعتراض به مالیات بر ارزش افزوده اعتصاب کرد، بازارهای منطقهای شهر مانند طلافروشان کریمخان و غرب تهران به کسب و کار خود ادامه دادند و چنین رفتاری سبب شکسته شدن اعتصاب شد. این رفتار چه معنایی دارد؟
به نظر بنده با اینکه فروشگاهها با بازار رقابت میکردند اما وسعت زیادی نداشتند تا بهطور موثر و عمیقی بازار را تضعیف کنند. بنابراین بهرغم فروشگاهها بازار سهم عمدهای از رونق اقتصادی را همچنان به خود اختصاص میداد. چنانکه حق سرقفلی مغازههای مرغوب بازار به اندازه خیابان پنجم نیویورک بود. همانطور که متذکر شدم، بخش تجاری بازار که به صنایع روی آورده بود، هنوز هم در بازار ریشه داشت، البته توسعه فضاهای اقتصادی در مناطق مختلف اطراف بازار و سپس مناطق مرکزی و شمالی بازار تهران سهم بازار را در کل دادوستد اقتصادی کم میکرد. اما با این همه بازار هنوز قدرت اقتصادی زیادی داشت. برای اینکه بتوانیم در تحول سهم بازار و خیابان در اقتصاد داوری درستی به عمل آوریم نیازمند تحقیق اقتصادی دقیقتری هستیم که متاسفانه چنین تحقیقی هنوز به نظر بنده نرسیده است. در مورد بازار زرگرها و عدم همراهی طلافروشان خیابان کریمخان بنده اطلاعی ندارم و نمیتوانم در این باب اظهارنظر کنم.
۶) شما میفرمایید «بسیاری از استراتژیها و تاکتیکها برای بسیج انقلابی توسط بازاریها و زیرنظر گروه کوچکی از علما طرحریزی میشد.» آیا در بدنه بازار تمام گروههای مبارز اعتقادات مذهبی داشتند؟ به طور مثال گروههایی که از سازمان مجاهدان حمایت میکردند هم چنین بودند؟ اساسا گروههای چپ در بازار پایگاهی نداشتند؟
بنده تصور نمیکنم که گروههای چپ غیرمذهبی در میان بازاریان فردی داشتهاند. گروههای چپ مسلمان البته یک منشأ اجتماعی بازاری داشتهاند. یعنی از خانوادههای بازاری بودهاند، اما نمیتوان گفت کسبه بازار بهطور قابل ملاحظهای آنان را حمایت کردهاند. با این همه تصور نمیکنم این گروهها به اندازه بازاریان اسلامی در بازار نفوذ داشتند. اما در میان بازاریان هر دو گروه چپ و بنیادگرا که هر دو تحت رهبری امام بودند شرکت داشتند ولی به لحاظ موقعیتی که در هیاتهای مذهبی داشتند نقششان موثرتر بود. بنابراین طبیعی است که تجار (که غالبا محافظهکار هستند و منافع مستقر دارند) آشفتگی بازار را برنمیتابند و سهم امام علمای مبارز را محرمانه میدادند. در نتیجه نیروی محرک غالبا شاگردها و دستفروشان و رده سوم بازاریان بودند.
۷) در جایی اشاره کردهاید که بازاریان متمولتر هم از انقلاب حمایت کردند و برای این اقدام خود چند منطق داشتهاند که یکی به مالیاتها، سبک زندگی و اصلاح نظام اداری مربوط میشده است. به اعتقاد شما این گروه در سالهای بعدی به خواستههای خود رسیدند و اگر نرسیدند چرا واکنش نشان ندادند؟ اساسا بازاریان متمول چرا وارد فعالیتهای صنعتی و سرمایهداری صنعتی نمیشدند که مورد حمایت حکومت قبلی بود؟
اینکه چرا بازاریان متمول وارد کار صنعتی نمیشدند، دلیلش آن بود که صنعت کار آسانی نیست و هزار دردسر و خطر دارد و این طور نیست که شما در حجره بنشینید و شربت به لیمو میل بفرمایید و با دادوستد و سفتهبازی تمول خودتان را زیاد بفرمایید. یک بازاری عاقل که پایبند سنت هم باشد، این نوع کسب را هزار بار به کارخانهداری رجحان میدهد.
۸) ارتباط بازار و روحانیت در سالهای بعد از انقلاب چه کمکی به آنها کرد؟ سرنوشت بازار در دهههای بعدی انقلاب چگونه بود؟ آیا هنوز هم بازار را میتوان چنین تحلیل کرد؟
بنده متاسفانه اطلاعی از بعد از انقلاب ندارم جز اینکه فشار دولت بر بازار بعد از انقلاب به مراتب بیشتر از قبل از انقلاب شده است. در اینباره باید مصاحبهای با آقای دکتر کشاورزیان به عمل بیاورید، ایشان رساله دکترایشان را در وضع سیاسی بازار پس از انقلاب تدوین کردهاند.
منبع: هفتهنامه شهروند امروز، شماره ۷۹
نظر شما :