یادی از مبارزی مسلمان؛ عزتالله سحابی- سیدهادی خسروشاهی
در بیروت از برادر عزیز محمدرضا زائری که در آنجا تحصیل میکند، از خبر درگذشت مهندس سحابی مطلع شدم. نخست خواستم که در همانجا یادداشتی، به عنوان ذکر خیر از صدیق عزیز و صادقی که نیم قرن سابقه آشنایی و همکاری با او داشتم، بنویسم، اما بعد فکر کردم که پس از مراجعت به ایران، میتوانم مستندتر به این کار بپردازم و در ایران ناگهان چهلمین روز درگذشت او فرا رسید و این سرعت در گذر عمر، مرا از «یاد» زودهنگام بازداشت، ولی اکنون که به چهلمین روز درگذشت این برادر ارجمند رسیدهایم، بیمناسبت نیست که به ذکر خاطراتی چند از او و درباره او بپردازم.
آشنایی اینجانب با مرحوم مهندس عزتالله سحابی به سال ۱۳۳۲ و به قبل از حضور در مسجد هدایت برمیگردد که دوستان ملیگرا، پس از کودتای ۲۸ مرداد، سازمانی به نام «نهضت مقاومت» تشکیل داده بودند و من از طریق مرحوم استاد سید جلالالدین آشتیانی با آن سازمان آشنا شده بودم. البته اغلب یا همه عناصر و شخصیتها و یا احزاب شرکت کننده در آن بهاصطلاح «مصدقی» بودند، جز اینجانب که ارادتی به ایشان نداشتم؛ اما هدف که مبارزه با سلطه مجدد اجنبی و استمرار استبداد شاهی بود، مرا جذب کرد و به عنوان فردی مستقل، و غیر وابسته سازمانی، به همکاری با آن پرداختم که مرحوم مهندس سحابی در خاطرات خود چگونگی آن را توضیح داده است و من هم قبلاً در شرح حال مرحوم استاد جلالالدین آشتیانی، تفصیل قضایا را با اسناد و مدارک، آوردهام که یکی دو سال پیش، در چندین شماره روزنامه اطلاعات، چاپ شد و اکنون تکمیل یافته آن، انشاءالله آماده چاپ است.
اهداف اصلی نهضت مقاومت عبارت بود از:
۱. اعلام غیر قانونی بودن رژیم کودتا
۲. ضرورت مبارزه علیه رژیم و بانیان خارجی کودتا (آمریکا و انگلیس)
۳. ایجاد وحدت بین نیروهای ملی و مذهبی.
فعالیت این سازمان چند سال ادامه یافت؛ ولی با دستگیری آیتالله حاجآقارضا زنجانی، مهندس بازرگان، مهندس سحابی و دیگران، فعالیتها متوقف گردید، ولی سازمان «اسلامیتر» دیگری به نام: «مکتب تربیتی اجتماعی ـ علمی» (متاع) تأسیس شد که با تنظیم «اصول دهگانه»، به عنوان برنامه عمل، مبارزه را به شکل بهتر و اصولیتر ادامه داد.. مهندس سحابی میگفت که این اصول دهگانه، در زندان و پس از مشورت و کار جمعی تنظیم و تدوین شده است. البته اسامی افراد مؤسس به علت خفقان حاکم و برای حفظ اصول امنیتی، اعلام نشده بود اما بعدها و به تدریج معلوم شد که شهید مرتضی مطهری، مهندس بازرگان، دکتر یدالله سحابی، دکتر ابراهیم یزدی، سید غلامرضا سعیدی، مهندس عزتالله سحابی، دکتر مهدی حائری یزدی و مهندس سید محمد باقر رضوی، از اعضای اصلی این حرکت هستند. متأسفانه فعالیت این حرکت نیز بنا به عللی ناکام ماند و متوقف گردید و سپس دوران جدیدی از مبارزه سیاسی علنی آغاز شد.
استمرار مبارزه و همکاری
بهطور طبیعی روابط سیاسی ما پس از پایان عملی فعالیت نهضت مقاومت و متاع، در اشکالی دیگر و گوناگون، بهویژه فرهنگی ادامه یافت و ما علاوه بر چاپ و نشر جزوهها و رسالههای مرحوم مهندس بازرگان در قم و تبریز و شرکت در جلسات انجمنهای اسلامی دانشجویان و مهندسین و پزشکان و مسجد هدایت، روابط حسنه و دوستانهتری با اغلب برادران، بویژه مهندس سحابی برقرار کردیم.
این روابط در دوران آغاز تأسیس نهضت آزادی و سپس حرکت امام خمینی و حوزه علمیه قم و مراجع عظام، اوج گرفت و به شکل وسیعتری ادامه یافت. مهندس سحابی در این باره در خاطرات خود توضیح مبسوطی دارد که ما فقط بخش کوچکی از آن را برای آشنایی جوانان معاصر از چگونگی آغاز مبارزات و همکاری روحانیون و حوزه با دیگران، نقل میکنیم:
نهضت روحانیت
«... نهضت روحانیت از پاییز سال ۱۳۴۱ آغاز شد. علت آن نیز چنان که گفته شد اعتراض علما به آییننامه انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی بود که در آن آییننامه مسأله حق انتخاب کردن و انتخاب شدن زنان و سوگند به کتاب آسمانی به جای سوگند به قرآن گنجانده شده بود. در رأس آنان مراجع چهارگانه یعنی آقایان گلپایگانی، نجفی مرعشی، شریعتمداری و خمینی قرار داشتند، اما آقای خمینی به لحاظ اینکه داغتر و تندتر از سایرین بودند، بیشتر مورد توجه قرار گرفتند.
در همین باره در شورای مرکزی نهضت پیرامون ورود روحانیت به صحنه سیاسی کشور بحث و گفتگو شد و سرانجام آقای مهندس بازرگان بحث را چنین جمعبندی کردند که با توجه به اینکه نفس این امر، یعنی ورود و اظهار علاقه مراجع به مسائل سیاسی که امور کلان کشور و مردم است و مبارزه گسترده و فراگیر با رژیم، کار خوبی است و خواست و انتظار ما و دیگران هم از روحانیت همین بود، بایستی از این مسأله استقبال و آن را امر مبارکی تلقی کنیم. ولی باید به آقایان مراجع نزدیک شویم و با آنها تماس بگیریم. در همین رابطه قرار شد که از طریق آقای طالقانی به قم رفته، با آقایان مراجع تماس بگیرند.
ملاقات با سه مرجع به راحتی انجام شد؛ ولی ملاقات با آقای خمینی با دشواری روبرو شد. و البته من از جزئیات آن ملاقات مطلع نیستم، ولی بعداً از پدرم شنیدم که میان آیتالله خمینی و آقای بازرگان مقداری برخورد پیش آمد. ظاهراً آقای خمینی به آقای بازرگان گفته بودند که به من نقشه ندهید، من خود بلدم. بهجز آن، اختلاف دیگر بر سر آن بوده که آقای بازرگان بر روی مقابله با استبداد تکیه داشتند؛ ولی آقای خمینی بیشتر بر روی اعمال غیر اسلامی و خلاف شرع حکومت و لزوم مبارزه با آن تکیه میکردند.
ولی در سطح پایینتر رابطه بهتر بود؛ به عنوان مثال من با مرحوم مطهری روابط خوبی داشتم. آقای سیدهادی خسروشاهی هم با ما در ارتباط نزدیک بود. بعد از تعطیلی نشریه «با حاشیه و بیحاشیه»، ما یک نشریه داخلی منتشر میکردیم که مسئولیت آن با من بود. این نشریه هفتگی بود ولی عملاً هر پانزده روز یک بار منتشر میشد و تکثیر آن هم به صورت پلی کپی بود. در آن زمان ما امکان تکثیر بیش از ۵۰۰ نسخه را نداشتیم. آن ۵۰۰ نسخه را برای افراد مختلف در تهران و شهرستانها ارسال میکردیم و از جمله در قم برای آقای سیدهادی خسروشاهی میفرستادیم و ایشان در آنجا نشریه را تکثیر میکرد و بدین ترتیب نشریه به صورت گسترده پخش میشد. همین مسأله باعث شد تا در آن زمان یعنی اواخر سال ۴۱ و اوایل ۴۲، نهضت از شهرت فراوانی برخوردار شود و شخصیتهای سیاسی به تشویق ما بپردازند و برای دیدار با ما ابراز تمایل کنند.
در زمینه بحث ایدئولوژی و بهویژه استراتژی اقتصادی بحثها بسیار طولانی شد، ولی به نتیجه مشخصی نرسید. در آن زمان بزرگترهای ما و به ویژه مرحوم مهندس بازرگان و دکتر سحابی بر حسب سوابق، تربیت و اعتقادات و مطالعات خود، به آزادی اقتصادی معتقد بودند. در حالی که نیروهای جوانتر نهضت، به اقتصاد رهبری شده و سوسیالیسم اعتقاد داشتند. در زندان قصر در این خصوص به توافق نرسیدیم و حتی در زندان برازجان هم همین بحث ادامه یافت.
در برازجان و در غیاب مرحوم طالقانی، سرانجام بحث به آنجا منتهی شد که مهندس بازرگان به من که طرف اصلی بحث با ایشان بودم گفتند بر روی مبانی اقتصادی در اسلام مطالعاتی انجام دهم و اگر نتیجه مطالعات و بررسیهای من حکایت از تأیید سوسیالیسم از سوی اسلام داشت، آنگاه من هم حرفی ندارم و تسلیم میشوم. این توصیه و دستور مهندس بازرگان موجب شد که من از همان سالهای ۴۳ و ۴۴ در داخل زندان و پس از آن در خارج زندان، بر روی مکاتب اقتصادی و همچنین اقتصاد اسلامی شروع به مطالعه کنم.
در هنگام حضور در تهران، از چند منبع همچون کتاب «الامام علی صوت العداله الانسانیه» تألیف جرج جرداق که از علمای مسیحی لبنان بود و تمایلات انقلابی و چپ داشت استفاده کردم. این کتاب توسط آقای سیدهادی خسروشاهی ترجمه شده و ایشان در پانوشتهها و توضیحات خود علاوه بر متن اصلی کتاب، به پارهای آیات و روایات دیگر هم اشاره کردهاند. همچنین ایشان در چند مورد به نظرات «پارهای مراجع» استناد کرده بودند که ما متوجه میشدیم منظور ایشان آقای خمینی است، به این مضمون که: «ایشان به من که یکی از شاگردانشان بودم، گفتند در اسلام دولت حق زیادی برخوردار است و حتی میتواند از افراد سلب مالکیت کند.» این نکات در تأیید نظرات ما بود و از آنها استفاده میکردیم... (نیم قرن خاطره و تجربه ـ خاطرات مهندس سحابی، ج اول، چاپ تهران، ۱۳۸۸، صفحه ۲۵۱ـ۲۵۳، ناشر: فرهنگ)
مطلبی را که مهندس سحابی به آن اشاره میکند و بنده آن را نخست در پاورقی ترجمه کتاب «عدالت اجتماعی در اسلام» ـ تألیف شهید سید قطب ـ و سپس در جلد اول کتاب: «امام علی صدای عدالت انسانی» نقل کردهام، در واقع پاسخ سئوال اینجانب از امام خمینی قدس سره در قم بود که روزی پرسیدم: «بعضی از دانشجویان سؤال میکنند که چگونه میتوان یک جامعه و کشوری را فقط با خمس و زکات اداره کرد؟» امام فرمودند: «اگر وجوهات شرعیه برای اداره امور کشور کافی نباشد، حاکم صالح اسلامی میتواند قوانینی وضع کند و مطابق زمان نیازهای جامعه را برطرف سازد.»
اما متن جملاتی که در پاورقی امام علی (ع) آوردهام و مهندس سحابی به آن اشاره دارد، چنین است: «حکومت صالح اسلامی برای اداره اجتماع اسلامی و حفظ میهن و سرزمین مسلمانان اختیارات تامه دارد و در صورت لزوم از این اختیارات استفاده میکند تا آنجا که اگر برای اداره میهن اسلامی و جامعه مسلمانان ضروری تشخیص دهد، میتواند با جعل مالیاتها و ملی کردن صنایع و کارخانه و غیره، در حفظ و نگهداری آن بکوشد. نگارنده چگونگی این مسئله را نزد یکی از مراجع بزرگ عصر حاضر مطرح ساخت و معظم له فرمودند: «حاکم صالح اسلامی تا آنجا اختیارات دارد که اگر ضروری تشخیص دهد میتواند لباس ما را هم از ما بگیرد و البته تنها چنین سیستم اقتصادی ـ اجتماعی است که میتواند با هر زمان و مکانی قابل انطباق باشد و همگام با تحولات شگرف دنیا پیش برود» (امام علی، ج ۱، چاپ دوازدهم، صفحه ۲۵۳) و البته چون کتاب در زمان طاغوت چاپ میشد و ذکر نام امام خمینی ممنوع بود، لذا با «یکی از مراجع بزرگ عصر حاضر» از ایشان نام برده شده بود که دوستان خود متوجه نکته شدهاند.
دفاع از نهضت روحانیت
پس از مخالفت مراجع عظام با طرح لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی رژیم و اعتراض به شرکت بانوان در انتخابات که در واقع یک نوع مبارزه منفی در قبال تحرکات رژیم و بنا بر مصالح خاصی مطرح شده بود، عناصر اصلی رژیم به سخن پراکنی پرداخته و علمای عظام را متهم به ارتجاع و مخالفت با حقوق شهروندان زن نموده و مطبوعات وابسته هم در این زمینه به قلمفرسایی پرداختند. در این بحران، اعلامیهای نخست تحت عنوان «در زمینه اعلامیههای اخیر علمای اعلام و مراجع عظام دامت برکاتهم» که از سوی دوستان تهیه شده بود، توسط مهندس سحابی به دست اینجانب رسید که بلافاصله در چاپخانه «حکمت ـ قم» بهطور محرمانه تکثیر و در سراسر ایران پخش گردید. آن اعلامیه چون مفصل است، در اینجا فقط سطور پایانی و جمعبندی آن را نقل میکنیم: «... برای رفع سوءتفاهم از جوانان و بانوان ایران و جلوگیری از سوء تعبیرهایی که بلندگوهای دولت و مخالفین شریعت و استقلال مملکت میخواهند در میان مردم ایران و در انظار خارجیها بنمایند، ناچار است دو نکته ذیل را توضیح دهد:
۱. آنچه علمای اعلام و اکثریت ملت مسلمان میخواهند، به هیچ وجه ارتجاع و سیر قهقرا یعنی جلوگیری از آزادی و دفاع حقوق ملت اعم از زن و مرد نبود. همگی خواهان رژیم پارلمانی و حکومت قانونی و تأمین حقوق و آزادیهای مشروع و منطقی میباشیم.
۲. دین اسلام و روحانیون اسلام مخالف حق و ارزش زن نیستند. اسلام برای اولین بار به زنها اعطای مقام و حق تملک و تصرف در اموال و منافع خاصه خود را داد و مرد و زن را با بیان «هنّ لباس لکم و انتم لباس لهن» قرین و ملازم یکدیگر قرار داد و پیغمبر اکرم (ص) حدیث «الجنه تحت اقدام الامهات» را فرمود.
بدیهی است که علمای اعلام نخواستند زنها را مادون و بنده مردها بشناسند، بلکه بانوان شرعاً حق مباشرت مستقیم در اموال و منافع و اتخاذ وکیل در کارهای خود را دارند، ولی چون روحانیون با شرایط موجود و علم به اینکه دولت به هیچ دستهای از ملت خدمت نکرده که حالا بخواهد به خانمها خدمت کند، اسرارشان بیشتر از جهت اغراضی است که در چنین نقشهها نهفته است و شکستن سدهای اسلام و قانون اساسی که منظور دولت میباشد، آقایان ترس دارند که با بیرون انداختن زنها در جنجالهای سیاسی و کشاندن به پرده دری و بیعفتی هم آنها را از وظائف طبیعی بازدارند و هم اختلافات و مناقشات را در حریم کانونهای پاک و گرم خانوادگی وارد نمایند، والا اگر اطمینان به حسن نیت متصدیان و دفع مفاسد و محظورهای شرعی و اخلاقی و اجتماعی باشد، کسی خواهران مسلمان را از حق بیان و حق دفاع و از انجام وظائفی که شرع و عقل بر سبیل فطرت به عهده مرد و زن گذارده است منع نمیکند...»
این بیانیه نشان دهنده روحیه و روش اسلامی دوستان ارجمند و در طلیعه آنان، مهندس سحابی است و البته من نمیدانم این اعلامیه را خود ایشان نوشته بود یا دوستان دیگر، ولی چون توسط ایشان به دست من رسید، بلافاصله به چاپ و تکثیر آن در قم اقدام کردم و اکنون نیز امانت داری ایجاب میکرد که در این یادداشت، به آن اشارهای بشود و سطوری نقل گردد.
دیکتاتور خون میریزد
در یکی از روزهای خرداد ماه ۴۲ که دوستان از جمله مهندس سحابی در زندان بودند، یکی از دانشجویانی که بر من ناآشنا بود، در قم و مدرسه فیضیه به دیدار من آمد و کلمه رمز: «آیتالله طالقانی سلام رساندند» را به من گفت و پس از احوالپرسی عادی، یک کتاب به من داد و خداحافظی کرد و به سرعت رفت. کتاب را که باز کردم، طبق معمول اعلامیهای در داخل آن بود که من آن را در گوشهای از مدرسه خواندم و خیلی نگران شدم؛ چون لحن آن بسیار تند بود و با عنوان «دیکتاتور خون میریزد» آغاز شده بود. چاپ و توزیع آن از قم بدون شک میتوانست واکنشهای تندی از سوی ساواک به دنبال داشته باشد؛ اما من باز به سراغ مرحوم سید یحیی برقعی، مدیر چاپخانه حکمت رفتم و چون مجله «مکتب اسلام» در آن چاپخانه چاپ میشد، رفت و آمد ما که عضو هیأت تحریریه مجله بودیم، خیلی مشکوک به شمار نمیآمد. اعلامیه را در گوشه اتاق حروفچینی که کسی نبود، به آقای برقعی نشان دادم؛ وقتی آن را خواند، گفت: «این دوستان این بار میخواهند که دیکتاتور خون ما را هم بریزد؟ من فکر نمیکنم که بتوانم آن را چاپ کنم و جان سالم به در ببرم...» این بود که اعلامیه مزبور به جای چاپ در تعداد وسیع، به صورت محدود و به شکل پلی کپی، تکثیر شد که لحن تند آن موجب شگفتی خیلیها گردید. البته نخست شایع بود که اعلامیه را آیتالله طالقانی نوشته است؛ اما بعدها مهندس سحابی در دیداری به من ـ که آن را به زحمت در قم تکثیر کرده بودم ـ گفت: اعلامیه را من در زندان نوشتم و دادم دوستان همفکر مطالعه کردند و اصلاح نمودند و البته یکی دو نفر از جمله مرحوم علی بابایی موافق چاپ و نشر آن نبود و در حاشیه اعلامیه نظر مخالف خود را نوشت و امضا کرد که: «چون اعلامیه، لحن مبارزه مسلحانه دارد و این جز برنامه نهضت نیست، من صلاح نمیدانم که چاپ یا منتشر گردد»؛ ولی اغلب دوستان دیگر مشکلی در نشر آن ندیدند.
اعلامیه را پدرم دکتر سحابی تحویل گرفت تا در ضمن انتقال از زندان قصر به زندان قزل قلعه که در آن تفتیش جدی به عمل نمیآمد، برای چاپ تحویل یکی از دیدارکنندگان بدهد؛ اما در موقع وضو گرفتن پدر، اعلامیه از جیب وی به زمین میافتد که یکی از مأموران زندان آن را بر میدارد و پس از مطالعه، بلافاصله صورتجلسه میکند و آن را به دادستانی ارتش میفرستد... مرحوم پدرم برای آنکه کسی گرفتار نشود، مسئولیت تهیه آن را خود به عهده گرفته بود؛ ولی چون اعلامیه به خط من بود، دو سه روز بعد به سراغ من آمدند و مرا به عشرتآباد بردند و حدود یک ماه در سختترین شرایط مورد بازجویی قرار دادند، پس از تکمیل پرونده، مجدداً مرا به نزد دوستان برگرداندند.
البته و بهطور کلی نهضت در دفاع از حرکت مراجع به رهبری امام خمینی (ره) و توجیه خواستهای آنان، در آن زمان فعال بود و اعلامیههای دیگری نیز منتشر ساختند که بعضی از آنها را ما باز در قم تکثیر کردیم و علاوه بر قم، به شهرستانها هم فرستادیم که نقل همه آنها در این یادداشت کوتاه مقدور نیست؛ ولی نقل اعلامیه «دیکتاتور» بیمناسبت نخواهد بود که متن آن چنین بود:
مردم مسلمان ایران
در طول تاریخ نخستین بار است که به مقام منیع نیابت عظمای امام علیهالسلام جسارت میشود و مرجع تقلید حضرت آیتالله خمینی دزدیده و زندانی میشود و حضرت آیتالله شریعتمداری در خانه خود و در میان صدها سرباز گارد شاهی زندانی است و حضرت آیتالله میلانی را که برای شرکت در انقلاب خونین مردم تهران از مشهد حرکت نموده بودند، از نیمه راه بازگردانیده و علمای تهران، شیراز، قم، مشهد، تبریز و شهرهای دیگر را دستهجمعی زندانی میکنند.
مردم با غیرت رقم کشتهها و زخمیها در کشور از ده هزار نفر متجاوز است. مردم عریان و به جان رسیده این مملکت سینههای لخت خود را به رگبارهای مسلسل شاه دیکتاتور جبار سپردند و مردند و تسلیم حکومت جبار نشدند.
دانشجویان دانشگاه تهران با شعار دیکتاتور خون میخواهد، مرگ بر دیکتاتور خون آشام، به یاری مردم مسلمان به خیابانها ریختند و امروز ششمین روز قیام و انقلاب سراسری مردم کشور علیه دیکتاتوری است و هنوز علی رغم تصور باطل عمال دیکتاتوری، مقاومت مردم ادامه دارد. مردم تصمیم گرفتهاند به خاطر رضای خداوند و تحصیل حق و آزادی به مقاومت ادامه دهند. ۱۳۴۲/۳/۱۹
پیگیری ساواک
البته این قبیل فعالیتها بدون مشکل و به دور از چشم دشمن انجام نمیگرفت. علاوه بر گرفتاریهای برادران در تهران، بنده نیز علیرغم مراعات مسائل حفاظتی و مخفی کاری، چندین بار در قم دستگیر و یا به ساواک خوانده شدم که در هر بار، با لطایف الحیلی خود را دور از مسائل سیاسی ملیگرایانه خواندم و آنها هم به علت نداشتن دلایل و مدارک برای اثبات اتهام، اقدام جدی بهعمل نیاوردند؛ ولی به تعقیب و مراقبت خود ادامه دادند. اما ظاهراً مرکز، از گزارشهای ساواک قم راضی نبود و گویا اطلاعاتی به دست آنها رسیده بوده که ساواک قم از آنها بیخبر بوده است.
بیمناسبت نیست که یکی از نامههای مشروح اداره کل سوم ساواک مرکز، به ریاست ساواک قم را درباره روابط و فعالیتهای اینجانب، عیناً نقل کنیم. این نامه در واقع گزارش کاملی از نوع فعالیتها و ارتباطات اینجانب با گروهها و سازمانهای داخل و خارج در آن برهه است.. و پس از پاسخهای بیمحتوای ساواک قم، سرانجام بنده را دستگیر و به تهران فرستادند که پرونده اتهامی از طرف سپهبد نصیری به دادستانی ارتش ارجاع شد که چون داستانش طولانی است، بررسی اسناد و چگونگی امر را به وقت دیگری موکول میکنم. اما سند یا گزارش ساواک را چون مربوط به این یادداشتهاست، در اینجا نقل میکنم:
نخست وزیری
خیلی فوری ـ خیلی محرمانه. از اداره کل سوم. شماره ۲۸۲۲۲/۳۱۶. تاریخ ۴۴/۶/۷
به: ریاست ساواک استان مرکز. درباره: سیدهادی خسروشاهی فرزند مرتضی. بازگشت به شماره ۱۲۲۶/۲۰ الف ۴۴/۱/۱۷.
اخیراً اطلاعی واصل گردیده که نامبرده بالا واسطه مستقیم امور انتشارات نهضت آزادی ایران است و نویسندگان نهضت آزادی بیشتر نوشتههای خود را به وسیله او در تهران و قم به چاپ میرسانند. وی تاکنون چند جلد کتاب به قلم مهندس مهدی بازرگان به نام او در قم و تهران به چاپ رسانیده و همچنین علاوه گردیده که مشارالیه واسطه اخذ مقالات مربوط به نهضت آزادی و رسانیدن آن به محل چاپ یا پلی کپی اینگونه نشریات است و با شرکت انتشار واقع در خیابان باب همایون سرای صبا هم ارتباط دارد.
با توجه به اینکه قبل از آن ساواک ضمن نامه شماره ۲۷۱۷۴/۲۰ الف مورخه ۴۳/۱۲/۲۲ وی را از نویسندگان نشریه بعثت و انتقام و همچنین محرک در فعالیتهای روحانیون شناخته و به موجب ضمائم همین نامه طلبه مذکور را رابط بین روحانیون مخالف و دریافت کننده اعلامیهها و داشتن همکاری با جمعیت اخوانالمسلمین مصر و اخذ کننده تلگرافات چاپ شده علمای قم از چاپخانهها و داشتن ارتباط با مراکز چاپی قم از قبیل چاپخانههای نوین ـ دارالعلم ـ حکمت و واسطه آیتالله شریعتمداری با جبهه ملی معرفی نموده، علیهذا این موضوع از ناحیه آن ساواک پیگیری و تعقیب نگردیده تا قطعیت آن مسلم گردد و یا اگر اقداماتی معمول داشتهاند نتیجه تاکنون به این اداره کل واصل نگردیده است. اینک از نقطه نظر اهمیت موضوع اطلاعات زیر مورد نیاز میباشد:
۱. نتیجه اقدامات معموله پیرامون تعیین صحت و سقم این مطلب که وی از نویسندگان نشریه بعثت و انتقام میباشد چه بوده و هرگونه اقدامی که آن ساواک در این زمینه بهعمل آورده، مشروحاً اعلام شود.
۲. تاکنون چه اقداماتی به منظور شناسایی سایر نویسندگان، محل چاپ یا پلی کپی و نحوه انتشار نشریات بعثت و انتقام بهعمل آورده و اقدامات معموله تا چه حد پیش رفته است.
۳. سیدهادی خسروشاهی از چه تاریخی با جمعیت نهضت آزادی مراوده و همکاری آغاز نموده و تاکنون چه اقداماتی به نفع این جمعیت بهعمل آورده است.
۴. یاد شده بالا غیر از کتب و رسالات دینی و اقتصادی که در برگ بیوگرافی منظم به نامه معطوفی از آن نامبرده شده، تا بهحال چه تألیفات و نشریات جدیدی چاپ و منتشر ساخته است. در صورت مثبت ارسال نسخهای از نشریات جدید وی.
۵. معمولا کارهای چاپی خود را به وسیله چه چاپخانههایی در تهران یا قم انجام میدهد و امکانات او در این زمینه تا چهاندازه میباشد.
۶. با کدام مجله و نشریه مجاز و غیر مجاز همکاری داشته و نیز نقش وی در زمینه فعالیتهای روحانیون مخالف چیست؟
۷. آیا میتوان قرائنی در مورد همکاری یا داشتن ارتباط وی با جمعیت اخوانالمسلمین مصر بهدست آورد؟
۸. شرکت انتشار که قبلاً از مراکز پخش نهضت آزادی و دبیرخانه انجمنهای اسلامی وابسته به نهضت بوده پس از ضربه سال ۴۲ و دستگیری و محکومیت مهدی جعفری مسئول آن، آیا مجدداً به صورت اولیه در آمده است یا خیر؟ در صورت مثبت:
الفـ از چه تاریخی در این شرکت فعالیت مجدد به وسیله بقایای جمعیت نهضت آزادی ایران و انجمنهای اسلامی وابسته به نهضت آغاز گردیده است؟
ب ـ مسئول جدید آن و همچنین اداره کنندگان فعلی آن شرکت چه کسانی میباشند با ذکر نام و مشخصات کامل آنان.
۹. در ماههای اخیر چه نوع کتبی از نوشتههای مهندس مهدی بازرگان یا سایر سران نهضت آزادی منتشر و یا تجدید چاپ گردیده است ـ نام کتابها ـ نویسندگان ـ محل چاپ ـ تیراژ ـ نحوه انتشار با معرفی واسطه چاپ آنها.
خواهشمند است دستور فرمایید پیرامون خواستههای بالا بهطور محرمانه و غیر محسوس تحقیق و نتیجه را به انضمام هرگونه اطلاعات دیگری که بتوان درباره مشارالیه تحصیل نمود به این اداره کل اعلام دارند. م
مدیر کل اداره سوم ـ مقدم
سابقه ۴۴/۶/۷
و البته علیرغم دستور اکید مرکز و دستگیری و اعزام اینجانب به تهران و حبس در بند دو زندان «قزل قلعه» در کنار شخصیتهایی چون مرحوم آیتالله ربانی شیرازی، آیتالله انصاری شیرازی، حجتالاسلام والمسلمین جهان تاب و مرحوم حاج مرتضی تجریشی و زنده یاد داریوش فروهر و چند تودهای، پس از مدتی سرانجام به علت عدم اثبات اتهام و فقدان مدرک، و به بهانه یا مناسبت فرا رسیدن نوروز همراه دیگر دوستان آزاد شدم و البته نقل خاطرات آن دوران نیز، نیاز به فرصت دیگری دارد.
همفکریها: سید جمالالدین
در بین دوستان روشنفکر مذهبی، مهندس سحابی به دیدگاههایی که ما درباره مسائل اجتماعی یا شخصیتهای معاصر داشتیم، گرایش بیشتری از خود نشان میداد، مثلاً درباره سید جمالالدین حسینی (اسدآبادی معروف به افغانی) که بنده در قم چندین کتاب از خود و دیگران درباره او منتشر ساخته بودم، مهندس سحابی مانند ما برداشتهای مثبتی راجع به سید و عملکرد او داشت و حتی در این باره، به نقد علمی ـ منطقی آرا و نظریات دگراندیشان، از جمله احمد کسروی پرداخت.
مهندس سحابی در یک بحث تحقیقی درباره سید، که ما آن را تحت عنوان «اندیشه و عملکرد سید جمالالدین اسدآبادی»، در مجموعه «یادنامه سید» و سپس در شماره ۱۷ـ۱۸ فصلنامه «تاریخ و فرهنگ معاصر» (از قم) نقل و منتشر ساختیم، پس از اشاره به شرح زندگی سید، عملکرد او را در زمینههای مختلف، مورد بررسی قرار میدهد و نقش ارزنده و سازنده او را در مبارزه همه جانبه با استعمار و استبداد، در بلاد اسلامی از جمله مصر و الجزایر و ترکیه عثمانی و ایران، روشن میسازد و آرا و نظریات ادوارد براون، آخوندزاده، یحیی آرینپور، آدمیت، احمد کسروی و دیگران را نقل و ضمن تشریح موارد مثبت، از جنبههای منفی و غیر واقعی آن نظریات، انتقاد میکند و در پایان، ضمن اشاره به نوشتههای کسروی که سید را متهم به «جاه طلبی و خودخواهی» نموده است، مینویسد: «... آن خودپرستی که کسروی از آن یاد میکند، از کجای زندگی جمالالدین استنباط میشود؟ بعید نیست که کسروی این قضاوت را از زبان دشمنان سید کرده باشد. مخالفین و معاندین، طبیعتاً یکی از تهمتهایی را که به یک فرد سرسخت و سازش ناپذیر میزنند، همان خودپرستی و خودخواهی است و از این نمونهها در زندگی سیاسی فراوان داریم... و دشمنی ارباب قدرت و ثروت و عمال طبقه حاکمه ایران از آن زمان تاکنون با سید جمالالدین، به مراتب بیشتر از ملکم و امثال او است، چرا که او به مراتب سازش ناپذیرتر و در فعالیتهای خود و مصممتر و هدف دارتر بود و از آن گذشته تأثیر و نفوذ سخن او در مردم بسیار خطرناک بود. متأسفانه برخی از نویسندگان و مورخین اخیر هم که داعیه تحقیق یا تعقل علمی ـ تاریخی دارند، از همان اندیشههای صاحبان قدرت ایران درباره سید تبعیت کرده درباره او قضاوت میکنند و بدین ترتیب آب به آسیاب طبقه حاکمین ایران میریزند.»
این بحث تاریخی ـ سیاسی را مهندس سحابی در «زندان عادل آباد شیراز» با بهره گیری از بیش از ۵۰ کتاب و رساله تاریخی، تهیه کرده بود و همانطور که اشاره شد، بنده پس از کسب اجازه از ایشان، آن را علاوه بر «یادنامه سید» در فصلنامه خود نیز نقل کردم (رجوع شود به «تاریخ و فرهنگ معاصر» شماره ۱ و ۲ سال پنجم، مورخ بهار و تابستان ۱۳۷۵، صفحه ۱۵۷ تا ۱۹۹).
فدائیان اسلام
در مورد فدائیان اسلام و رهبری آن هم، علیرغم اینکه مهندس سحابی مانند دیگر دوستان و همفکران ملیگرای خود، هوادار دکتر مصدق بود، اما در قضاوت خود، عدل و انصاف را بهطور کامل مراعات کرده و حقیقت را آنطور که به وقوع پیوسته، بیان و ترسیم کرده است. مهندس سحابی برخلاف ملی گرایانی که حاضر نیستند نقش برجسته آیتالله کاشانی و یا اسلام گرایان را در نهضت ملی شدن صنعت نفت بپذیرند، با شفافیت کامل نقش هر دو گروه را بیان میکند و چنین مینویسد: «در اواخر سال ۱۳۲۸ که در انتخابات تهران تقلبات زیادی شده بود، با ترور هژیر توسط مرحوم سید حسین امامی انتخابات به هم خورد و دوباره در سال ۲۹ انتخابات دوره ۱۶ تجدید شد... در انتخابات مجدد دوره ۱۶، فدائیان دخالت مؤثر داشتند و در واقع گارد ضربت و عامل فعال بودن جبهه ملی آن موقع، همین فدائیان بودند. اداره انتخابات و حفاظت از صندوقهای رأی را نیروی عملی آنان میگرداند والا افراد جبهه ملی اهل آن جور کارها نبودند. آنها روشنفکرانی اهل بحث و مباحثه بودند؛ ولی فدائیان اسلام اهل مبارزه و عمل بودند.
در سال ۱۳۲۹ که رزم آرا روی کار آمد، باز هم فدائیان اسلام در مبارزه جبهه ملی علیه او، نقش اساسی داشتند. تا اینکه شعار «ملی شدن نفت» مطرح شد و آیتالله کاشانی هم در همان سال از تبعید برگشت. فدائیان اسلام استقبال بسیار شایانی از ایشان به عمل آوردند.
نواب صفوی و دوستانش مشکل اصلی ایران را در وجود شاه میدیدند و نظر او مبارزه با دربار بود؛ ولی جبهه ملی، مرحوم کاشانی و دکتر مصدق و دیگران، رزمآرا را مشکل اساسی میدانستند. نواب سرانجام تسلیم نظر آنها شد و قرار شد که رزم آرا به وسیله فدائیان از میان برداشته شود. پس از ترور او، راه برای بالا آمدن جبهه ملی، ملی شدن نفت و یک گام به پیش علیه استعمار انگلیس، برای ملت ایران برداشته شد و در این جریان دربار ناچار به عقبنشینی شد و با ریاکاری در مقابل نیروهای ملی تسلیم شد... در این موقع بین نواب صفوی و جبهه ملی اختلاف ایجاد شد.
فدائیان معتقد به ادامه مبارزه علیه شاه بودند، ولی جبهه ملی این را مصلحت نمیدانست. دکتر مصدق و مرحوم کاشانی هم این اعتقاد را داشتند، همه اعضای جبهه ملی جز «نریمان» خواهان مبارزه در چارچوب قانون بودند و اینکه عملاً کاری به کار دربار نداشته باشیم. فدائیان به سمت مبارزه قهرآمیز کشیده شدند. جبهه ملی میخواست در کادر قانون اساسی علیه استعمار بجنگد و چون علیه استعمار میجنگید، میخواست در آن مرحله به نیروهای داخلی نپردازد. البته بعدها خود مرحوم دکتر مصدق به این مسائل پی برد که نمیتوان با استعمار جنگید و پایگاههای داخلیاش را کاری نداشت...» (روزنامه اطلاعات، مورخ ۲۷ دی ماه ۱۳۵۹، ص ۶ و ۷).
البته در اینجا باید اشاره کنم که چند سال قبل، در روزنامه «شرق» شماره ۶۸۰ مورخ ۲/۱/۸۴ از قول مهندس سحابی نقل شده بود که ایشان در مصاحبهای گفتهاند: «فدائیان اسلام در راه انقلاب زحمت کشیدهاند، اما اینکه ملی شدن صنعت نفت به ابتکار اینها بود، صحت ندارد»، درحالیکه شهید نواب صفوی قبل از آقای حسین مکی و یا شادروان دکتر حسین فاطمی، و در مانیفست فدائیان اسلام ـ راهنمای حقایق ـ که در سال ۱۳۲۷ تحریر و تنظیم و چاپ شده، رسماً خواستار ملی شدن صنعت نفت شده است. درحالیکه در همان دوران بعضی از رهبران اصلی جبهه ملی بعدی، در مجلس شورای ملی، آن را «مغایر قوانین بینالمللی» نامیده و با آن مخالفت نمودند که میتوانید به صورت جلسات مجلس مراجعه کنید. (توضیح مشروح اینجانب در این باره در شماره ۶۸۴ روزنامه «شرق» مورخ ۸۴/۱۱/۶، ص ۶ درج و منتشر گردید.) و البته صداقت و اخوت ما علیرغم این انتقاد منشور، استوار باقی ماند و در دیداری در نمایشگاه بینالمللی کتاب، ـ غرفه نشر صمدیه ـ بیشتر از سابق اظهار «ارادت» یا «محبت» کرد.
بههرحال مهندس سحابی همچنان عدل و انصاف را در برنامه عمل خود داشت. او در خاطرات خود، باز درباره شهید نواب صفوی مینویسد: «... در قضایای مربوط به کودتای ۲۸ مرداد فدائیان اسلام شرکت نداشتند. مرحوم نواب بعد از کودتا از مصر به تهران برگشت. البته در مصاحبهای در بغداد از سقوط مصدق اظهار خوشحالی کرده بود. من و یکی از دوستان به دیدن او رفتیم و انتقاد کردیم. میدانی چه کسی به جای مصدق آمده؟ گفت: آیا میتوانم با یکی از سران نهضت مقاومت ملاقات کنم؟ نواب، فرد مخلصی بود. به رغم زندان زمان مصدق و بدرفتاریهای زیاد در زندان و با وجود خدمتی که در ترور رزمآرا به جبهه ملی کرده بود، وقتی فهمید کودتاچیان کی هستند و نهضت مقاومت هم مذهبی است، خود را در اختیار نهضت قرار داد..» (به کتاب «نیم قرن خاطره و تجربه» مراجعه شود).
فعالیت فرهنگی
مهندس سحابی مدتی هم مدیریت مؤسسه فرهنگی «شرکت سهامی انتشار» را که در سال ۱۳۳۸ یعنی بیش از نیم قرن پیش تأسیس شد و دفتر نخستین آن دو اتاق کوچک در خیابان ناصرخسرو پاساژ اخوان بود و بعد به دفتر بزرگتری در خیابان باب همایون منتقل گردید و اکنون نیز در نزدیکی میدان بهارستان قرار دارد، به عهده گرفت و در آن دوران، فرصت بیشتری برای دیدار بود و او با همان اخلاق اسلامی، همواره از مراجعین و برادران همفکر و دگراندیش، به گرمی استقبال میکرد. اینجانب که خود از همان آغاز تأسیس «شرکت سهامی انتشار» توسط آیتالله طالقانی و یارانش، جز «سهامداران» آن مؤسسه بودم، به دنبال کتابهای جدید، هر چندی یک بار به دیدار ایشان میرفتم و موقع خداحافظی و به اصرار، تا دم درب دفتر خود، به بدرقه میآمد.
باید یادآور شد که در دوران مدیریت مهندس سحابی، کتابهای مفید و ارزشمندی از مؤلفان فرهیخته از سوی شرکت سهامی انتشار به چاپ رسید و در مورد نشر آثار مؤلفان یا مترجمان هم او هرگز «جناحی» برخورد نمیکرد و فقط در فکر نشر کتاب خوب و سودمند برای مردم و نسل جوان بود.
روابط با روحانیون
مهندس سحابی درباره روابط انجمنهای اسلامی دانشجویان و مهندسین و پزشکان و نهضت مقاومت و.. با روحانیت و حوزه علمیه قم، در ضمن مصاحبه درباره «مرزبندی با روشنفکران دینی» که در فصلنامه «یادآور» منتشر شده است، میگوید: «قبل از انقلاب ما با روحانیون کاملاً مرتبط بودیم؛ مثلاً مرحوم مطهری، سیدصدرالدین جزائری، آیتالله طالقانی، علامه طباطبایی و دیگران ارتباط دائمی داشتیم. در سال ۴۳ تا ۴۶ که پدر ما و مرحوم بازرگان زندان بودند، روزهای ملاقات علامه طباطبایی با آن شخصیت والا به دیدن آنها میرفت... اساساً قبل از آن یعنی در سال ۳۲ که نهضت مقاومت ملی تشکیل شد، بارها مرحوم طالقانی و مرحوم بازرگان و پدر من به قم میرفتند و به آقایان میگفتند که بیایید در امور سیاسی دخالت کنید در مرحله بعد هم امثال بنده و کسانی مثل آقای سیدهادی خسروشاهی در قم، پیگیر این کار بودیم و تا پیروزی انقلاب روابط بین تیپ ما و روحانیون روشنفکر حوزوی بسیار نزدیک و صمیمانه بود... در اوائل انقلاب و زمانی که در شورای انقلاب بودیم، روابطمان با آقای خامنهای بسیار حسنه بود و در آن مقطع من در کردستان بودم و دولت موقت استعفا داد آقای خامنهای به مهاباد و به من زنگ زدند که تو زودتر بیا؛ چون تو از همه صادقتری...» (فصلنامه یاد آور، شماره ۴ و ۵، ۱۳۸۸، صفحه ۱۹۶)
باید اشاره کنم که در آن برهه، مهندس سحابی چندین بار به تنهایی و دو سه بار هم همراه مهندس طاهری قزوینی حفظهالله ـ مترجم محترم قرآن ـ و محمد حنیفنژاد به قم آمدند که همراه اینجانب ملاقاتهایی با بعضی از مراجع، فضلا و علمای حوزه علمیه داشتند.
استعفا از نهضت آزادی
البته همه میدانیم که مهندس سحابی از ارکان اصلی نهضت آزادی بود و در این راه سالیانی دراز از عمر خود را در زندانهای رژیم شاه گذراند و پس از پیروزی انقلاب هم علیرغم اینکه عضو شورای انقلاب بود و بعد رئیس سازمان برنامه و بودجه شد؛ ولی در مورد عملکرد دولت موقت مرحوم مهندس بازرگان، انتقادات و اعتراضاتی داشت که در چندین جلسه همراه بعضی دیگر از دوستان، با ایشان در میان گذاشت؛ ولی گویا این مباحثات سودبخش نبود و در نتیجه مهندس سحابی، همراه چند نفر دیگر از اعضای قدیمی نهضت، از این جمعیت جدا شدند و استعفا کردند و علت اصلی آن هم ضعف یا عدم صلاحیت بعضی از وزرای دولت و عدم مدیریت صحیح کشور پس از انقلاب بود و در این زمینه، مهندس سحابی یک بیانیه مفصلی در فروردین ۵۸، بالغ بر شصت صفحه نوشت که پس از تصویب دوستان همفکر، و با امضای «نهضت آزادی ایران» منتشر گردید که در آن موارد انتقادی به تفصیل یادآوری شده بود.
در این بیانیه البته از کارهای مفید انجام شده توسط دولت، تقدیر بهعمل آمده بود، ولی از اقدامات منفی و غیر مفید نیز به شدت انتقاد شده بود. این بیانیه به عنوان «بیانیه ۶۵ صفحهای» معروف شد و البته قصد دوستانی که استعفا دادند، ایجاد تشکلّی جدید و به اصطلاح «انشعاب» نبود، بلکه از روی دلسوزی مسائلی را که ضروری تشخیص داده بودند، مطرح ساختند و حتی در آذرماه همان سال (۱۳۵۸) که دستهجمعی استعفا کردند آن را «رسانهای» هم نکردند. علاوه بر مهندس سحابی، آقایان: دکتر حسن حبیبی، شهید محمدعلی رجائی، دکتر سیدمحمد مهدی جعفری، مهندس حسن عربزاده، دکتر فریدون سحابی و آقای محمد بستهنگار و چند نفر دیگر، جزو افراد مستعفی بودند. البته باید گفت که این استعفا، هرگز خللی در ارادت دوستان به مرحوم بازرگان و دکتر سحابی ایجاد نکرد و آنها همواره با احترام با آقایان تعامل داشتند. و هر کدام به نحوی، به همکاری عملی مثبت با آنها، بهویژه پس از استعفای دولت موقت ادامه دادند، گرچه ارتباط تشکیلاتی و سازمانی با آنها نداشتند.
مردی وارسته
مهندس سحابی صادقانه عنصری فعال و یک سرباز واقعی نهضت و انقلاب بود و یک عمر تمام در این راه مبارزه کرد، زندان رفت، تبعید شد و شکنجه دید؛ ولی همچنان به آرمان اسلامی خود وفادار ماند. در این میان، عدهای او را غیر از آنچه بود، معرفی کردند و در واقع امنیت را هم از او سلب نمودند؛ اما اکنون که او در میان ما نیست، باید شهادت داد که مهندس سحابی مخالف نظام نبود، اما در مواردی مخالف بعضی از افراد یا برنامهها بود و صادقانه و شفاف هم انتقاد خود را بیان میداشت؛ همانطور که در مورد حزب خود، و رهبری آن ـ نهضت آزادی و مرحوم مهندس بازرگان ـ ۶۵ صفحه بیانیه نوشت و منتشر ساخت؛ اما بعضی از کسانی که خود را محور امور میدانستند، این مخالفتهای اعتقادی ـ انتقادی به قصد اصلاح را برنتافتند و بر او ستم روا شد. یادم میآید که در موردی، چند نفر خدمت امام رفتند و در سعایت از کسی ـ یا کسانی ـ به امام گفتند که: «فلانی مخالف نظام است» و امام در پاسخ فرموده بود: «نه خیر، آنان مخالف نظام نیستند، بلکه مخالف شما هستند» و در مورد دیگری، کسی به امام گزارش داده بود که فلانی با شخص شما مخالفت میکند، و امام پاسخ داده بودند که: «مگر من از اصول دین هستم که کسی نتواند از آن انتقاد کند و یا مخالفت نماید؟» (البته این دو موضوع نقل به مضمون است و اصل سخن امام، در صحیفه امام موجود است).
در این زمینه شاهدی صادق و برادر عزیز دیگری به نام دکتر عباس شیبانی داریم که زمانی طولانی همرزم و همگام مهندس سحابی بود و او میگوید: «سحابی کاملاً پای بند به مسائل دینی و شرعی بود پدرش بسیار متدین بود و خود وی کوچکترین بیملاحظگی در رعایت اصول و موازین شرعی نداشت و پیش از انقلاب که نیاز به فداکاری و از خودگذشتگی داشت، مهندس سحابی پیشگام بود.
سحابی بیتردید یکی از افرادی بود که نقش بهسزایی در مسائل انقلاب و مبارزات پیش از انقلاب داشت. او هیچگاه فعالیتی بر ضد نظام نکرد، ولی بعضیها خود وی را نمیپسندیدند و به همین دلیل تحملش نمیکردند.» (از مصاحبه دکتر شیبانی مندرج در روزنامه روزگار مورخ ۹۰/۴/۲۰ ص ۸)
مهندس سحابی، خیلی بیشتر از پدرش چهره و مشی سیاسی و مبارزاتی داشت؛ اما مبارزه را برای کسب مقام و ثروت و قدرت پیگیری نمیکرد و بیتردید به جنبههای اخلاقی ـ انسانی نشأت گرفته از مکتب فکری، ارزش بسیاری قائل بود و به همین دلیل، علیرغم اینکه در مواردی به علت «تفکر سیاسی مخالف با ما» با او برخورد برانداز شد و حتی بیدلیل امنیت از او سلب گردید، اما شکوه نکرد و در خاطرات خود نیز به عقده گشایی نپرداخت و حب و بغض شخصی و خصوصی را در آن راه نداد.
مهندس سحابی انسانی صبور و آرام و معتدل و مسلمان بود و در واقع باید گفت که: «عزتالله» خلف صالح «یدالله» بود که مشی و منش هر دو بزرگوار، صداقت و اسلامیت و صفا وفا و اخلاق و اعتدال بود.
نقل همه خاطرات درباره «عزتالله» فرصتی دیگر و بهبودی از کسالت را میطلبد، اما در مورد پدر مهندس سحابی، گوشههایی از خاطرات خود را در کتاب «یادنامه دکتر یدالله سحابی» که در سال ۱۳۷۷ به کوشش و همت برادر گرانقدر جناب محمد ترکمان تنظیم گردید و انتشار یافت، نقل کردهام. خداوند آنان را بیامرزد و عاقبت همه ما را قرین خیر سازد.
غفرالله لنا و لهم و لمن سبقونا بالایمان.
ـ چهلمین روز درگذشت سحابی ـ ۱۸ تیرماه ۱۳۹۰
منبع: روزنامه اطلاعات
نظر شما :