انتقاد علی مطهری به حدادعادل: زمان شاه هم جرات نمیکردند به این سرعت لغات عربی را فارسی کنند
علی مطهری در گفتوگو با «خبرآنلاین» با بیان اینکه به بهانه مبارزه با الفاظ بیگانه نباید با کلمات عربی مقابله کنیم، اظهار داشت: نباید به کلمات عربی هم به چشم کلمات لاتین بنگریم، چون زبان عربی زبان دین ما و زبان قرآن است و نباید کاری کنیم که کلمات عربی از زبان فارسی خارج شود. اشکالی ندارد که کلمات معادلی را برای لغات عربی طراحی کنیم اما اینکه اصلاً از کلمات عربی استفاده نکنیم یک اشتباه بزرگ است. متأسفانه فرهنگستان زبان فارسی مشغول این کار است. مثلاً به جای واژه «خروج» واژه «برونرفت» را در نظر گرفتهاند. نفس این کار اشکال ندارد که هر دو کلمه استفاده شود، اما اینکه در کتابهای درسی هر جا «خروج» هست تبدیل به «برون رفت» کنیم اشتباه است. «خروج» یک کلمه قرآنی است و نباید مردم را از ادبیات قرآنی دور کنیم. به این ترتیب اگر پیش برویم ممکن است ۲۰ سال بعد، دیگر آثار شهیدمطهری و امام خمینی (ره) برای مردم مفهوم نباشد.
بخشهایی از گفتوگوی مطهری در پی میآید:
سؤالاتی هم در مورد نسبت شما و پدر بزرگوارتان مطرح شده است. از جمله اینکه فکر میکنید اگر فرزند شهید مطهری نبودید، به اینجا میرسیدید؟
مگر حالا به کجا رسیدهام؟!
سؤال دیگر این است که شما چقدر عقاید و اعتقاداتتان را مطابق و منطبق با اصول و عقاید پدرتان میدانید؟
اکثر قریب به اتفاق عقاید و افکارم را مدیون شهید مطهری هستم. نه به خاطر اینکه پدرم هستند بلکه به خاطر اینکه افکار ایشان را میپسندم و چون تدوینکننده آثارشان پس از شهادتشان بودهام، طبیعی است که این افکار و اندیشهها در ذهن من رسوخ کرده و با روح من عجین شده است. خیلی از نظرات من بازگویی نظرات شهید مطهری است.
ولی گاهی شما را متهم میکنند که نقیض مواضع ایشان موضعگیری میکنید و اصطلاحاً میگویند «پسر کو ندارد نشان از پدر». تا به حال این موضوع را به خود شما گفتهاند.
این نوع اظهارنظرها بیشتر در سایتهاست والا بین مردم که بودهام هرگز چنین حرفی به من نزدهاند. اتفاقاً من در میان اقشار مختلف مردم از شمال تا جنوب تهران رفت و آمد دارم. منزل من نزدیک حسینیه ارشاد است و منزل پدریام در خیابان دولت قلهک است. تا ده سالگی هم در خیابان ری و بچه جنوب شهر بودم. الان هم که برای حضور در مجلس به محدوده بهارستان رفت و آمد دارم و چون دفتر مرکزی انتشارات صدرا در ناصرخسرو است مرتب با مرکز شهر ارتباط دارم، دانشگاه هم که در مرکز شهر است. من گاهی این مسیرها را پیاده میروم و یا از مترو استفاده میکنم. علاوه بر این هر چند هفته یک بار به نماز جمعه میروم و در راهپیماییها شرکت میکنم. در تمام این مواقع با مردم در تماسم و آنها حرفهایشان را به من میزنند. حدود ۹۰ درصد اظهارنظرها و داوریهای مردم در راستای تأیید و تشکر و تقدیر است و توصیه آنها به ادامه راه.
در یکی از کامنتهای کاربران سایت خبرآنلاین به مواضع ضدایرانی شما انتقاد شده و پرسیده شده است که چرا به کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» پدرتان بیتوجه هستید. حتی شهید مطهری را یک چهره «پیشرو» و شما را یک فرد «متحجر» میخوانند. نظرتان چیست؟
من فکر میکنم که این افراد پیام کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران را دریافت نکردهاند. شهید مطهری به هیچ وجه حرفهایی را که امروزه تحت عنوان مکتب ایرانی و اسلام ایرانی گفته میشود تأیید نکردهاند و درست نقطه مقابل آن را مطرح کردهاند. اساساً فلسفه نوشتن این کتاب، مقابله با سیاست رژیم شاه در جهت ترویج ناسیونالیسم ایرانی و بازگشت به ایران باستان و قرار دادن ایران در مقابل اسلام بوده است.
شهید مطهری در این کتاب آوردهاند که اسلام و ایران برای هر دو مایه افتخار است. برای اسلام از این جهت که یک ملت باهوش و دارای تمدن این مکتب را با آغوش باز پذیرفته است و برای ایران از این جهت که در برابر حقیقت تسلیم شده و بیهیچ تعصبی اسلام را پذیرفته و از هر ملت دیگری بیشتر در راه آن فداکاری کرده است.
ایشان در این کتاب اثبات میکنند که اسلام برای ایران یک امر خودی است و این طور نیست که هرچه از خارج از مرزها به داخل بیاید، غیرخودی باشد. ملاک خودی و غیرخودی بودن یک پدیده، داخلی و خارجی بودن نیست بلکه این است که آن ملت، آن پدیده را به میل خود و با علاقه پذیرفته باشد یا اینکه به زور به او تحمیل شده باشد.
تز مکتب ایران به جای مکتب اسلام که از سوی آقایان احمدینژاد و مشایی مطرح شده است، نقطه مقابل نظرات شهید مطهری است. این آقایان میگویند که اسلام واقعی اسلام ایرانی است و ما برای تبلیغ اسلام باید ایران را تبلیغ کنیم چون اگر از اسلام سخن بگوییم برداشتهای مختلفی از آن در دنیا وجود دارد و ممکن است با برداشت القاعده یا طالبان از اسلام خلط شود و ما را دچار مشکل کند. بنابراین بهتر است ما از ایران و حداکثر از اسلام ایرانی سخن بگوییم.
این، حرف بسیار خطرناکی است. اینکه به اسلام پسوندهای «ایرانی» و «عربی» و «ترکی» و مانند آن اضافه کنیم، سبب تفرقه در جهان اسلام میشود و با تعالیم اسلام جور درنمیآید چون اسلام آمده است که بیرنگی و بینژادی را ترویج کند ولی این پسوندها تعصبات قومی را زنده میکند و نوعی بازگشت به جاهلیت قبل از اسلام است. ما از اسلام سخن میگوییم و منظورمان هم اسلام واقعی است.
این تعابیر نقض غرض است. به عقیده من این یک تز استعماری است که نمیدانم آگاهانه ترویج میشود یا ناآگاهانه. مخالفت من با این افکار به همین دلیل است. احساس میکنم که این افراد میخواهند مسیر انقلاب را تغییر دهند و مسئله سادهای نیست که بگوییم یک فکری به ذهن آنها خطور کرده و خیلی سخت نگیریم، یک مسئله فرعی است. به نظر من از مسائل اصلی است.
تز مکتب ایران و اسلام ایرانی سبب میشود که ایران را از کشورهای اسلامی جدا کند و آن را به یک جزیره دور افتاده تبدیل کند، همان سیاستی که برخی عربهای متعصب مثل رژیم آلسعود و وهابیها دنبال میکنند و دائما میگویند که ایرانیها یک اسلام مخصوص دارند و اساسا مجوس و زردشتی هستند. در حالی که هدف انقلاب اسلامی، احیای تمدن بزرگ اسلامی و اتحاد جماهیر اسلامی است.
سؤال دیگر کاربران خبرآنلاین این است که آیا هرکس از تمدن ایرانی حرف بزند را «دینستیز» میدانید؟ چرا میگویید فردوسی اشتباه کرد که زبان فارسی را زنده کرد؟
من هرگز در مورد فردوسی چنین حرفی نزدهام. حتی در پیگیری اجرای قانون منع به کارگیری الفاظ بیگانه، در واقع برضرورت استفاده از الفاظ فارسی تأکید داشتم. البته ممکن است گفته باشم که به بهانه مبارزه با الفاظ بیگانه نباید با کلمات عربی مقابله کنیم و به کلمات عربی هم به چشم کلمات لاتین بنگریم چون زبان عربی زبان دین ما و زبان قرآن است و نباید کاری کنیم که کلمات عربی از زبان فارسی خارج شود. اشکالی ندارد که کلمات معادلی را برای لغات عربی طراحی کنیم اما اینکه اصلاً از کلمات عربی استفاده نکنیم یک اشتباه بزرگ است. متأسفانه فرهنگستان زبان فارسی مشغول این کار است. مثلاً به جای واژه «خروج» واژه «برونرفت» را در نظر گرفتهاند. نفس این کار اشکال ندارد که هر دو کلمه استفاده شود، اما اینکه در کتابهای درسی هر جا «خروج» هست تبدیل به «برون رفت» کنیم اشتباه است. «خروج» یک کلمه قرآنی است و نباید مردم را از ادبیات قرآنی دور کنیم. به این ترتیب اگر پیش برویم ممکن است ۲۰ سال بعد، دیگر آثار شهیدمطهری و امام خمینی (ره) برای مردم مفهوم نباشد.
این انتقادتان را به آقای حدادعادل هم گفتهاید؟
بله گفتهام. ایشان توجیهاتی دارند که برای من قابل قبول نیست. اینکه با این سرعت کلمات عربی را تبدیل به فارسی دری کنیم و برای حذف کلمات عربی تلاش کنیم اقدامی است که در رژیم شاه هم رخ نداد و اصلا جرأت نمیکردند این کار را بکنند. آنها دو، سه بار این خیز را برداشتند اما افرادی مثل شهید مطهری در مقابل آنها ایستادند.
من مخالفتی با معادلسازی واژهها ندارم اما اینکه تمامی آنها در کتب درسی جایگزین شود کار غلطی است چون ما را از زبان قرآن دور میکند. زبان عربی زبانی غنی است و برخی از کلمات آن در زبان فارسی کلماتِ فارسی شده است همچنان که برخی کلمات فارسی در عربی کلمات معرّب است. اگر از زبان عربی دور شویم دیگر نه از حافظ درک درستی خواهیم داشت نه از مولوی و سعدی و نظامی و... به این ترتیب از معارف اسلامی دور میشویم و ضربه خواهیم خورد. این را هم بگویم که اسلام زبان خاصی ندارد اما چون زبان عربی غنیتر و مناسبتر برای انتقال معارف الهی بوده قرآن به زبان عربی نازل شده است.
فردوسی هم کار خوبی کرده که زبان فارسی را زنده کرده است چون هر زبانی حامل فرهنگ و معارف خاص خودش است. او ضمن دفاع از اسلام مانع از فراموش شدن زبان فارسی شده است. این خود نشان میدهد که اسلام بر زبان خاص یا رنگ خاص یا نژاد خاصی تاکید ندارد. اتفاقاً بسیاری از معارف اسلامی به زبان فارسی بیان شده است و کسانی که زبان فارسی را نمیدانند از درک آن محرومند. حتی خوب است که عربها هم زبان فارسی را بیاموزند و از معارفی که در امثال دیوان حافظ، سعدی، مولوی، جامی و دیگر کتب عرفانی ما آمده است، استفاده کنند چون معمولا با ترجمه، معانی به درستی منتقل نمیشود. من زبان فارسی را زبان دوم جهان اسلام میدانم و بسیار متأسف میشوم که دو نفر مسلمان در مکه با یکدیگر انگلیسی صحبت میکنند. به نظر من دو نفر مسلمان غیر همزبان در درجه اول باید با زبان عربی وگرنه با زبان فارسی و یا دیگر زبانهای دنیای اسلام با هم صحبت کنند. البته دانستن زبان انگلیسی به عنوان یک ابزار و وسیله، خوب بلکه لازم است اما اینکه مسلمانان زبان انگلیسی را بهتر از عربی میدانند یک نقطه ضعف است و نشانه نفوذ استعمار در جهان اسلام است.
مخالفتهای شما با «ملیگرایی» آنقدر از نگاه کاربران خبرآنلاین زیاد است که پرسیدهاند بالاخره آقای مطهری خودشان را کجایی میدانند؟ حتی پرسیدهاند که شما خودتان را یک ایرانی مسلمان میدانید یا یک مسلمان ایرانی؟
من خودم را یک مسلمان ایرانی میدانم. به قول سیدجمالالدین اسدآبادی وطن ما آنجاست که اسلام باشد. ما مرزهای موجود را مرزهای قراردادی میدانیم که خیلی از آنها را استعمارگران ترسیم کردهاند، به ویژه مرزهای خاورمیانه که به دست انگلیسیها و فرانسویها پس از شکست دولت عثمانی و بیشتر به صورت خطوط مستقیم کشیده شده و برای ایجاد تفرقه بین دنیای اسلام بوده است. اینکه ما روی ایرانی یا عرب و یا ترک بودنمان تأکید داشته باشیم و به آن تفاخر کنیم نوعی انحراف از تعالیم اسلام است. البته هرکسی وطنش را دوست دارد ولی وطندوستی یک امر مشترک بین انسان و حیوان است و یک امر متعالی نیست. کما اینکه یک حیوان هم وقتی به حریمش وارد میشوند از آن دفاع میکند. دفاع از وطن مثل دفاع از مال و ناموس امری مقدس است اما چون امری مشترک میان انسان و حیوان است، مثل دفاع از عقیده و ایدئولوژی و ارزشهای انسانی که مختص انسان است دارای تعالی نیست. به همین جهت ملیتپرستی و تعصب نژادی به طور کلی امری مذموم و نکوهیده است. امروز هم بخش بزرگی از مشکلات جهان اسلام ناشی از تعصبات قومی است و البته عربها در این زمینه گوی سبقت را از ایرانیها و ترکها و غیره ربودهاند.
نظر شما :