پیوند سیاستمداری و مردمداری/ محمدعلی صدوقی به روایت فرزند
***
۱ـ مهمترین ویژگی مرحوم والد این بود که به «مردمداری» توجه کافی و وافی داشت. اتفاق نیفتاده بود که مراسم بزرگداشت شهدا توسط خانواده آنان برگزار شود و ایشان در آن حضور نیابند. در همین اواخر که ایشان رو به ضعف رفته بودند، همچنان این ارتباط را حفظ کرده بودند. به یاد دارم، با وجود اینکه روز جمعه تمام ملاقاتهایشان را جهت انجام مطالعات لازم برای خطبههای نمازجمعه لغو میکردند، یک روز جمعه، بعد از پاسخ به تلفن با وجود اینکه مدت اندکی به زمان نماز جمعه باقی مانده بود، به راه افتادند که بیرون بروند. پرسیدم چه شده است؟ گفتند: فردی که نمیشناختم، تماس گرفت و خواستار اقامه نماز میت برای درگذشتهشان بود.
نکته جالب دیگر در زندگیشان این بود که هیچگاه نمیگذاشته موبایلشان را دیگران جواب دهند و همه تماسها را خودشان پاسخ میدادند و نیز اگر دفتر میخواست شماره موبایل یکی از شخصیتها و افراد را بگیرد، اجازه نمیدادند و میگفتند: موبایل حوزه شخصی افراد است و باید خودم با تلفن شخصیام، تماس بگیرم. در برخورد با مردم هم حساسیت داشتند که رفتارهای محافظان به گونهای نباشد تا به آنها بیاحترامی شود. از اینرو جایگاهشان به سمت و پستها وابسته نبود. واقعا جاذبهشان بیش از دافعهشان بود.
۲ـ رفتارهای مرحوم پدرم، کاملا متأثر از پدرشان (شهید آیتالله صدوقی) بود. پدرشان هم همچون خود ایشان همواره در خانهشان به روی مردم باز بود. حتی پس از ترور و تشدید حفاظت مقامات، پدر سعی میکردند این مسائل روی روابطشان با مردم تأثیر نگذارد. به دلیل ارتباط با مردم، سخنرانیها و خطبههایشان بیشتر به مشکلات آنان اشاره داشت. از اینرو، دیدگاههای سیاسی و فکریشان تا جایی مطرح میشد که بوی یکجانبهگرایی نداشته باشد. به عنوان نمونه، همان زمان که پدرم معاون پارلمانی و حقوقی دولت آقای خاتمی بودند، در خطبهها از دولت انتقاد میکردند و نمیگذاشتند از تریبون نماز جمعه یک جریان سیاسی خاص فقط عرضه شود. اظهارات پدر فقط در محدوده صلاح انقلاب، کشور و مردم تعریف میشد؛ از اینرو بود که شاید به کام برخی خوش نمیآمد. حل مشکل مردم بیش از تمامی امور برایشان اهمیت داشت و هر کاری لازم بود، برای این مسئله انجام میدادند.
۳ـ به یاد دارم، روزی درباره فردی که از مخالفان پدر بودند، سخن میگفتم که ناگهان ایشان گفتند: مطمئن هستی؟! گفتم: شنیدم، مطمئن نیستم. گفتند: تا زمانی که مطمئن نیستی، بیان نکن! در پی وقایع اخیر که با آتشسوزی همراه بود، هیچکس را متهم نکردند و از کسی هم گلایه نکردند و حتی گفتند: من از حق شخصی خود میگذرم!به یاد دارم، دو سال پیش یکی از مخالفان محلی ایشان دستگیر شد که پدر خودشان رفتند و برای آن شخص وثیقه گذاشتند و آزادشان کردند.
۴ـ در بحث امامت جمعه پس از مرحوم آیتالله خاتمی، پدر هیچگاه راضی نبود و حاضر نشد که این سمت را بپذیرد؛ چرا که میخواست به دنبال کارهای حوزوی و علمی خودش برود. حتی دفتر امام هم که تأکید داشتند، دلایل ایشان را پذیرفتند. اما ناگهان مدتی بعد حکم امام خمینی (ره) مبنی بر امامت جمعه یزد از رادیو و تلویزیون پخش شد. ایشان هم این حکم را پذیرفتند.
۵ـ در قم کمتر عالمی بود که پدر با آنها ارتباط نداشته باشد. سعی میکردند، در سفرهای خود به قم به دیدار تمامی علما بروند. در یکی از دیدارهایشان با آیتاللهالعظمی وحید خراسانی، ایشان به پدر گفتند: «مبادا قم بیایید و ما شما را نبینیم!» یعنی اینچنین روابطی میان ایشان و مراجع و علمای قم برقرار بود. پدر وقتی در دولت آقای خاتمی هم بودند، همواره سعی میکردند، نظر مراجع و علما در دولت لحاظ شود و به آن توجه گردد. ایشان و مرحوم آقای توسلی همواره دغدغهشان این بود.
۶ـ روابط پدر با طبقات و گروههای مختلف مردم محدود نبود؛ از روحانیت و خانواده شهدا تا فرهنگیان و دانشگاهیان. رابطه بسیار صمیمانهای هم با اقلیتهای مذهبی بهطور خاص زرتشتیان داشتند و نوع برخورد با آنان هیچ تفاوتی نسبت به رابطه با مسلمانان نداشت.
۷ـ ایشان در تمام مسائل بهویژه امور سیاسی و رایزنیهایی در این رابطه، کتوم بودند. پدر برای حل برخی مشکلات با افراد و شخصیتهای مختلف رایزنی میکردند؛ چه در دوران اخیر و چه در زمان معاونت پارلمانی دولت اصلاحات. اما هیچگاه این مسائل را علنی نمیکردند و عادت به اعلام آن نداشتند.
منبع: هفتهنامه شهروند امروز
نظر شما :