بهشتی بهروز بود و روشنفکر- لطفالله میثمی
سال ۳۹ که به دانشگاه آمدیم، در یکی از جلسات حرکت دانشجویی، دکتر بهشتی بیانیهای خواند و برای دانشجوها خیلی مهم بود که طلبهای از حوزه علمیه تأییدی بر حرکت دانشجوها کند. بعد دیگر ندیدمشان تا رحلت آیتالله بروجردی که بحث بود بعد از ایشان کی مرجع باشد؟ شاه ایران تلگرافی برای سیدعبدالله شیرازی زد و همه میدانستند شاه میخواهد مرجعیت را از ایران دور کند و به نجف بیندازد. ما در اصفهان جلساتی داشتیم با آقای هستهای، آقای بهشتی، آقای خادمی و مهندس استکی و راجع به اینکه مرجع چه کسی باشد، بحث میکردیم. عمدتاً تلاش روی آیتالله گلپایگانی و شریعتمداری و امام خمینی بود. در آن جلسه آقای بهشتی بیشتر نظرش روی آیتالله خمینی بود.
ارتباط دیگر ما با ایشان مربوط به جلسات ماهانهمان بود که منزل آقای پروین برگزار میشد و ماهی یک سخنرانی داشت. آیتالله غفوری، بهشتی، طالقانی، کمرهای و اینها. در آن جلسات شرکت میکردند، ضمن آنکه شهید بهشتی مقالاتی در مکتب تشیع مینوشتند درباره تشکیلات در اسلام. باز در آن زمان برای دانشجوها مهم بود که یک روحانی درباره تشکیلات از دیدگاه اسلام مینویسد. بعد که ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ شد، مدتی دادگاه آیتالله طالقانی تشکیل شد و کارهای عملی افتاده بود روی دوش حقشناس و من. من به آقایِ حنیفنژاد پیشنهاد کردم برویم قم و ببینیم از دیدگاه علما و براساس موازین اسلامی در شرایط فعلی، مؤمن کدام جریان است. کدام جریان را میتوان منافق دانست و بالاخره جریان کافر کیست؟ در واقع میخواستیم خطمشی قرآنی داشته باشیم. محمدآقا موافقت کرد و رفتیم قم خدمت آقای بهشتی. دو ساعتی صحبت کردیم. این مسأله را مطرح کردیم که یک خط مشی قرآنی میخواهیم. ایشان در دفترچه یادداشت کردند. آقای بهشتی یک شیوهای داشتند که شماره تلفن هر شخص و سؤالی که پرسیده بود را یادداشت میکردند و این بعداً بسیار کمک کرد به ایشان در شناخت افراد. گفتیم باید چه کار کرد؟ گفتند توصیه میکنم کتاب «راه طی شده» مهندس بازرگان را خوب بخوانید؛ وی تنهایی کار یک دائرةالمعارف را کرده و کتاب اصول دین را نوشته. بعد با آقای ربانیشیرازی ملاقات کردیم و نماز خواندیم و برگشتیم سوار مینیبوس شدیم. در ماشین، آقای حنیفنژاد میگفت که با توجه به صحبت آقای بهشتی باید برگردیم به خودمان.
در سال ۴۷ که با مهندس بازرگان ملاقات داشتیم، ایشان از کار تشکیلاتی ما باخبر شد و آموزشها را نشان داد و گفت: شما شاگردانی هستید که حال استاد من شدید. بنده بعد از سربازی رفتم شرکت نفت لاوان. در آخرین باری که به آمریکا رفتم، برگشتم آلمان و یک هفته ماندم. خیلی مایل بودم آقای بهشتی را در مسجد هامبورگ ملاقات کنم. آن موقع هنوز مسجد هامبورگ نیمه تمام بود. صحبت کردیم از ایران و مسائل. نشریه مکتب مبارز هم آنجا بود که بنیصدر با نام مستعار مقاله مینوشت و دیگران هم همینطور. ما سوار ماشینشان شدیم و رفتیم قصابیِ. در این فاصله گفتند از ایران چه خبر؟ گفتم به نظر میآید جریان مبارزه مسلحانه باشد. گفتند: چرا مسلحانه؟ ما تحصیلکردههای زیادی داریم که میتوانند به قدرت برسند و نفوذ کنند. گفتند از کجا خبر داری؟ گفتم از اطلاعات گذشته. ایشان جمعبندی کردند از قیام ۱۵ خرداد که این مقاله که مسعودی نوشته بود در اطلاعات که شورش کور بود، درستتر بود؛ یعنی در واقع سزارین کردند. حرکتی که داشت جلو میرفت و ابعاد عمیق پیدا کرده بود، خیلی بزرگتر و آگاهانهتر از ۱۵ خرداد میتوانست باشد. در آن سفر، من برای مسجد هامبورگ یکصد دلار کمک کرده بودم که بعدها نامهای نوشتند به منزل ما که چون مخفی زندگی میکردیم، دوست نداشتیم کارهای خیر هم ردگیری شود.
بعد سال ۵۰ من دستگیر شدم و سال ۵۲ آزاد شدم، ازدواج کردم. مجلس عروسی بود از برادر یک شهید با خواهر یک شهید. مهندس توسلی به من گفت آقای بهشتی میخواهند شما را ببینند. آدرس گرفتم و رفتم خیابان شریعتی منزل ایشان. بعد از نماز مغرب وقت ملاقات دادند. از شهدا پرسیدند. جملهای که گفتند این بود که اسلام به ذات خود عیب ندارد، مکتب کاملی است. آنچه نیاز دارد عمل است که مجاهدین انجام میدهند. من گفتم در زندان بچهها به کار ایدئولوژی خیلی احتیاج دارند و کار هم میکنند. گفتند به چی رسیدید؟ گفتم: به اینکه به این چهار اصل دیالکتیک، اصل هدفداری هم باید اضافه شود و همینطور به تقدم ایمان بر شناخت رسیدیم. گفتند تصدیق بلاتصور نمیشود. من دفاع کردم و ایشان قبول کردند. دیگر صحبت از مسائلی شد که خودشان انجام میدادند. گفتند: وزیر علوم خواسته کار مذهبی درآورید که بچهها راندمانشان بیشتر شود، مردم دزدی نکنند. ولی ما معتقدیم که اسلام مکتب راهنماست و ما با وزیر اختلاف داشتیم و کار خودشان را انجام دادند. با آقای باهنر بعداً سال ۵۴ که من رفتم قرنطینه، دیدم کارشان نتیجه داده و چاپ شده. افسوسی هم خوردم که شاید کار آنها بیشتر از ما نتیجه داده. در آن جلسه، موقع خداحافظی گفتم من میخواهم با خانمم مخفی شوم. خوشحال شدند و دم در که میآمدند، گفتند شما در جبهه، ما پشت جبهه، همه در یک راستا خواهیم شد.
در جریان انقلاب که آزاد شدم، شب رفتم ایشان را دیدم. صحبت کردند که غرضی کجاست؟ گفتم خبر ندارم و نمیدانم، ولی بعد از دستگیری من رفت خارج. گفتم حرکت عمیقی در اصفهان ایجاد شده و سرکوب زیاد است. سال ۵۲ که آزاد شدم و مخفی شدم، جلساتی داشتم با مهندس توسلی و آقای رجایی. آنها هر دو در جلسات انجمن اسلامی مهندسین شرکت میکردند. در جلسهای بحث درباره یکی از سورههای قرآن شد که در آن به صراحت آمده: «ویل للمطففین» و اینکه در جلسات تفسیر قرآن آقای طالقانی سخنرانی گفته بود که میشود نفی استثمار انسان از انسان را از این سوره درآورد. آقای بهشتی سخنرانی مفصلی کرده بود که استدلال مرحوم طالقانی درست است و نفی استثمار انسان از انسان هم از این آیه درمیآید. هر دوی آنها عقیده پیدا کرده بودند که بهشتی به روزتر است و روشنفکرتر. وقتی مخفی بودم، آقای رجایی ارتباط ما را با ایشان تنظیم میکرد. همینطور با آقای بازرگان و رفسنجانی و آقای خامنهای. آقای رفسنجانی گفته بودند که اقتصاد به زبان ساده که چندان اسلامی نیست. راه انبیا راه بشر کمی بوی اسلام میدهد. ما گفتیم اقتصاد به زبان ساده براساس نظرات ریکاردو و مارکس و لاسال است، جنبه علمی دارد. اگر نقدی هست بگویید، که البته جوابی نیامد.
آخرین حرفی که آقای بهشتی به شهید رجایی زده بود این بود که اگر فلسفه علمی مبدأ و یا معاد را قبول کنید، دیگر کار تمام است. ما بعداً به این رسیدیم که اگر معاد را قبول کنیم و دخالت نکند در کار اقتصاد، این نمیشود. بعد از انقلاب، جریان شورای انقلاب بود و مهندس سحابی میگفت دیدگاه اقتصادی ایشان از همه ما چپتر بود و معتقد بود بین غنی و فقیر ضریب ۶ و یک ششم باید باشد. راجع به ملی کردن صنایع نظری بود که آنها که بدهی معوقه بیش از حد دارند، ملی شود. دکتر بهشتی نظرشان این بود که اصلاً مشروعیت ندارد. مهندس سحابی میگفتند چپترین نظریه که عاقبت مبنای ملی شدن صنایع شد، مربوط به دکتر بهشتی بود. این اواخر نامهای نوشتم به دکتر بهشتی که ایشان جواب دادند و بنا بود ارتباطمان بیشتر شود ولی متأسفانه ایشان شهید شدند. یک روز رادیوی رجوی را گوش میدادم گفت ما آمدیم کیفیتهای نظام را از بین بردیم که نظام دچار کم کیفیتی شود و مردم آن وقت با مسؤولین درگیر میشوند. امیدوارم این خلأها که از نبود ایشان و دیگران در تصمیمگیریها مشاهده میشود، هر چه سریعتر پر شود.
منبع: روزنامه اطلاعات
نظر شما :